گل نرگس

گل نرگس - مهدویت - شعر - عکس - مقاله - حکایت - نوشته ادبی و ... حضرت مهدی (عج)

گل نرگس

گل نرگس - مهدویت - شعر - عکس - مقاله - حکایت - نوشته ادبی و ... حضرت مهدی (عج)

یا صاحب الزمان

یا صاحب الزمان ! داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه ی توست .

شرمنده ایم . 

می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست . 
می دانیم کوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است که در حق تو کرده ایم . 
یعقوب به پسران گفت : به جستجوی یوسف برخیزید ، و ما با روسیاهی و شرمندگی ، آمده ایم تا از تو نشانی بگیریم . 
به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم . 
اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم . 
اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم . 
اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به کوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم . 
ای یوسف زهرا ! خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند ، ما و خاندانمان نیز گرفتاریم ، روی پریشان ما را بنگر .

چهره زردمان را ببین . 

به ما ترحم کن که بیچاره ایم و مضطرب  ای عزیزِ مصرِ وجود ! سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است . 
نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهکار از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر کن . 
یابن الحسن ! برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند کالایی – هر چند اندک – آورده بودند ، سفارش نامه ای هم از یعقوب داشتند . 
اما ... 
ای آقا ! ای کریم ! ای سرور ! ما درماندگان ، دستمان خالی و رویمان سیاه است . 
آن کالای اندک را هم نداریم . 
اما... نه ، کالایی هر چند ناقابل و کم بها آورده ایم . 
دل شکسته داریم و مقدورمان هم سری است که در پایت افکنیم . ناامیدیم و به امید آمده ایم . 
افسرده ایم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ایم . 
سفارش نامه ای هم داریم . 
پهلوی شکسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ایم . 
یا صاحب الزمان ! 
به یقین ، تو از یوسف مهربانتری . 
تو از یوسف بخشنده تری . 
به فریادمان برس ، درمانده ایم . 
ای یوسف گم گشته ! و ای گم گشته ی یعقوب ! 
یعقوب وار ، چه شبها و روزها که در فراق تو آرام و قرار نداریم . 
در دوران پر درد هجران ، اشک می ریزیم و می گوییم : 
تا به کی حیران و سرگردان تو باشیم . 
تا به کی رخ نادیده ترا وصف کنیم . 
با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا کنیم . 
سخت است بر ما ، که از دوری تو ، روز و شب اشک بریزیم . 
سخت است بر ما ، که مردم نادان تر واگذارند . 
سخت است بر ما ، که دوستان ، یاد ترا کوچک شمارند . 
یا بقّیةالله ! 
خسته ایم و افسرده ، نالانیم و پژمرده ، گریه امانمان را بریده است . 
غم دوری ، دیوانه مان کرده است . 
اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است که می گوییم : 
کجاست آن که از غم هجران تو ناشکیبایی کند . 
تا من نیز در بی قراری ، یاریش دهم 
کجاست آن چشم گریانی که از دوری تو اشک بریزد ؟ 

تا من او را در گریه یاری دهم

مولای من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند . 

و می دانیم پیراهن یوسف ، یادگار ابراهیم ، نزد توست . 
و ای کاش نسیمی از کوی تو ، بوی آن پیراهن را به مشام جان ما برساند . 
و ای کاش پیکی ، پیراهن ترا به ارمغان بیاورد تا نور دیدگانمان گردد . 
ای کاش پیش از مردن ، یک بار ترا به یک نگاه ببینیم . 
درازی دوران غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است 
کی می شود شب و روز ترا ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد ؟ 
شکست و سرافکندگی ، خوار و بی مقدارمان کرده است . 
کی می شود ترا ببینیم که پرچم پیروزی را برافراشته ای ؟ 
و ببینیم طعم تلخ شکست و سرافکندگی را به دشمن چشانده ای . 
کی می شود که ببینیم یاغیان و منکران حق را نابود کرده ای ؟ 
و ببینیم پشت سرکشان را شکسته ای . 
کی می شود که ببینیم ریشه ستمگران را برکنده ای ؟ 
و اگر آن روز فرا رسد ... 
و ما شاهد آن باشیم ، شکرگزار و سپاسگو نجوا می کنیم : 
الحمدلله رب العالمین .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد