مستی نه از پیاله نه از خـم شروع شـد
از جاده سـه شنبه شب قم شروع شد
آییـنـه خیره شـد بـه مـن و مـن به آینــه
آنقدر «خیره» شد که تبسم شروع شد
خورشیـد ذرهبیـن به تماشای مـن گرفت
آنـگـاه آتـش از دل هیــزم شــروع شـد
وقتی نسیم آه من از شیشهها گذشت
بـیتـابــی مـزارع گـنـدم شــروع شـد
مـوج عـذاب یـا شـب گــرداب ؟ هیـچیـک
دریـا دلـش گرفـت و تلاطم شروع شـد
از فال دست خـود چه بـگویـم کـه مـاجـرا
از ربــنـــای رکــعــت دوم شــروع شـد
در سجـده توبـه کـردم و پایـان گـرفت کـار
تـا گفتم السلام علیکم ... شروع شد
فاضل نظری
وبلاگ بسیار جالب و خواندنی ای داری !!!