گل نرگس

گل نرگس - مهدویت - شعر - عکس - مقاله - حکایت - نوشته ادبی و ... حضرت مهدی (عج)

گل نرگس

گل نرگس - مهدویت - شعر - عکس - مقاله - حکایت - نوشته ادبی و ... حضرت مهدی (عج)

ما منتظر روی تو هستیم

دیریست که ما منتظر روی تو هستیم 
ما بند نجابت به تن اسم تو بستیم 

دیریست که دلداده ما خانه نشین است 
جای قدمش بوسه به صد چاک زمین است 

پلک دلم امشب به نبودت پر درد است 
این فصل کبود از غم هجران تو سرد است 

ای ساقی دلهای جهان مست نگاهت 
این ماه فرومانده ز چشمان سیاهت 

دیریست که ما منتظر و خانه بدوشیم 
وقتی که قمر نیست همه تا رو خموشیم 

ای صاحب این ثانیه ها پس تو کجایی 
فهمیده ام این جمعه گذشت و نمی یایی 

دیریست که در جمعه همه مست غروییم 
از ناله پریم وغزل سنگ و رسوبیم

سایت جمکران

کمی زود تر بیا ...

وقتی تو در من جوانه میزنی هنگامه ای در من اوج میگیرد... 
وجودم به التهابی سنگین می تپد... 
حضورت در رگهای تنم می جوشد 
میخواهم فریادت بزنم ...بخوانمت... 
با رساترین صدا ترانه ات کنم 
با شیواترین واژه توصیفت کنم... 
میخواهم با بلندترین طنین فریاد کنم درونم را بی تو... اما... 
اما چگونه بسرایمت که در بند قافیه های زمان اسیرم... 
چگونه بخوانمت با این صدای نارس و بغض به گلو نشسته و اشک به گونه لغزیده - که اشک شوق است یا درد نمیدانم-... 
کمی زودتر بیا تا برای شانه هایت بگریم بی کسی هایم را... 

کمی زودتر بیا...


برگرفته از آثار ارسالی به جشنواره طوبی

وظایف عصر غیبت

با توجه به مجموع روایات، وظایف زیر در زمان غیبت استنباط مى‏شود:

الف: صبر
در روایتى امام رضا علیه‏السلام مى‏فرماید:

ما احسن الصبر و انتظار الفرج، اما سمعت قول الله تعالى «فارتقبوا انى معکم رقیب».(1) و قوله عزوجل: «فانتظروا انى معکم من المنتظرین،(2) فعلیکم بالصبر، فانه انما یجیى‏ء الفرج على الیأس و قد کان الذین من قبلکم اصبر منکم.»(3)؛ چه قدر نیکو است صبر و انتظار فرج. آیا نشنیدى این سخن خداوند را که: فارتقبوا اِنّى معکم رقیب. و این سخن او که: فانتظروا اِنّى معکم من المنتظرین؛ «منتظر باشید من هم با شما در انتظارم.» همانا فرج پس از ناامیدى مى‏آید و کسانى که قبل از شما بودند صبورتر از شما بودند.تعبیر «علیکم بالصبر» صراحت دارد، در این که وظیفه شیعیان در عصر غیبت، صبر بر فراق است.

ب: انتظار
هر چند از روایت بالا وظیفه انتظار نیز به خوبى معلوم مى‏شود، ولى درباره انتظار باید گفت: پیامبر و ائمه اطهار با تأکید بسیار بر این امر پاى فشرده‏اند؛ در روایتى از پیامبر صلى‏ الله ‏علیه‏و ‏آله مى‏خوانیم که فرمود: «افضل اعمال امتى انتظار الفرج»(4)؛ برترین اعمال امت من انتظار فرج است. على علیه‏السلام در پاسخ کسى که از وى پرسید: «اى الاعمال احب الى اللّه عزوجل؟» فرمود: «انتظار الفرج»(5)؛ کدام عمل نزد خداوند محبوب‏تر است. فرمود: انتظار فرج. در روایت دیگرى امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید:
«اقرب ما یکون العبد الى اللّه عزوجل و ارضى ما یکون عنه اذا افتقدوا حجة اللّه فلم یظهر لهم و حجب عنهم فلم یعلموا بمکانه... فعندها فلیتوقعوا الفرج صباحا و مساءً»(6)؛ نزدیک‏ترین حالت بنده به خداوند و راضى‏ترین چیز نزد او این است که هرگاه حجت خدا از آن‏ها پنهان شود و برایشان ظاهر نشود و از آن‏ها پوشیده شود و مکانش را ندانند در این هنگام صبح و شام منتظر فرج او باشند.
پر واضح است که انتظار بر دو قسم است:

انتظار می تواند منفی یا مثبت باشد .
در انتظار منفی ، منتظر بودن بیش‏تر به شکل منفى و همراه با سستى صورت مى‏گیرد، اما انتظار مثبت، پویا و همراه با علم و عمل است. مؤید این سخن، کلام امام سجّاد علیه‏السلام است که مى‏فرماید:
«المنتظرون لظهوره افضل اهل کل زمان، لان اللّه تعالى ذکره، اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفة ما صارت به الغیبة عند هم بمنزلة المشاهدة، و جعلهم فى ذلک الزمان بمنزلة المجاهدین بین یدى رسول اللّه صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله بالسیف، اولئک المخصلون حقا، و شیعتنا صدقا، و الدعاة الى دین اللّه سرا و جهرا»(7)؛ منتظران ظهور او برترین اهل هر زمانند؛ زیرا خداوند متعال به آنها عقل و فهم و شناختى عطا فرموده است که غیبت در نزد آنان به منزله مشاهده گردیده است. و آنان را در آن زمان به منزله مجاهدان با شمشیر در پیش روى رسول خدا صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله قرار داده است. آنان حقیقتا خالصند و شیعیان راستین و دعوت کنندگان به دین خدا در پنهان و آشکارند.
منتظر واقعى در بعد علمى، آن چنان معرفتى دارد که غیبت براى او همانند مشاهده است؛ یعنى در شناخت امام زمان خود، شک و تردید ندارد و در بعد عملى آشکارا و نهان به دعوت و تبلیغ مشغول است.
اگر منتظر منفى دست بر دست مى‏گذارد و به بهانه این که کارى از ما ساخته نیست و کارى براى زمینه سازى ظهور نمى‏کند، منتظر مثبت شب و روز بر علم و معرفت و عمل خود مى‏افزاید، خود را آماده ظهور مى‏نماید، و تلاش دارد تا خود را از سنخ منتظر کند.
چکیده سخن آن که در انتظار مثبت ایمان به غیب، گرایش به عدالت، تنفر از ظلم، اعتراف به حق و دعوت به خیر و صلاح نهفته است.

ج: دعا
در برخى روایات عمده‏ترین وظیفه عصر غیبت را دعا دانسته‏اند؛ از جمله در توقیع اسحاق بن یعقوب که به وسیله محمدبن عثمان دریافت شده است، فرمود: «و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج، فان ذلک فرجکم».(8)

د: انقطاع
در روایتى از امام صادق علیه‏السلام مى‏خوانیم که فرمود: «ان هذا الامر لایأتیکم الا بعد ایاس... همانا این امر - ظهور مهدى(عج)- نمى‏آید شما را مگر پس از ناامیدى».(9) و در روایت دیگرى از امام رضا علیه‏السلام مى‏فرماید: «فانه انما یجیى‏ء الفرج على الیأس و قد کان الذین من قبلکم اصبر منکم».(10) همانا فرج پس از ناامیدى مى‏آید و کسانى که پیش از شما بودند صابرتر از شما بودند.
این بدان معنا است که تا بشریت چشم امید به قدرت‏هاى غیر الهى داشته باشد، عطش عدالت مهدوى در او وجود ندارد و آن گونه که بایسته و شایسته است، مهدى‏جو و مهدى‏خواه نخواهد بود.
.....................

پی‌نوشت‌ها:
1.هود/ 93 

2.بحارالانوار، ج 52، ص 129؛ اعراف / 71
3. بحارالانوار، ج 52، ص 129
4. بحارالانوار، ج 52، ص 122
5. بحارالانوار، ج 52، ص 122
6. بحارالانوار، ج 52، ص 95
7. بحارالانوار، ج 52، ص 122، و یوم الاخلاص، ص 203
8. بحارالانوار، ج 52، ص 92، و حایرى یزدى (بارحینى)، الزام الناصب، ج 1، ص 428
9. بحارالانوار، ج 52، ص 111
10. بحارالانوار، ج 52، ص 129 و110


محمد فاکر میبدى


حسرت دیدار

در سرم عشق تو ای یار همانست همان

                                                         در دلم حسرت دیدار همانست همان

شعله آتش سودای تو در سر باقی ا‌ست
                                                            دل سوزان شرربار همانست همان
غم و اندوه فراق تو همانست که بود

                                                              زاری دیده خونبار همانست همان

در دلم صبر دگر نیست همین بود همین

                                                      جورت ‌ای شوخ جفاکار همانست همان

تیر مژگانت همان خون دلم می‌ریزد

                                                         ستم غمزه خون‌خوار همانست همان

چشم مست تو همان راهزن دل و دینست

                                                              فتنه نرگس خمّار همانست همان

شربت نوش دهان تو همان روح‌فزاست

                                                           هم‌ دوای من بیمار همانست همان

شیوه ناز و تغافل که تو را بود بجاست

                                                           ستم و جور ز اغیار همانست همان

دم به دم عشق توام رو به ترقی دارد

                                                  زان ‌که حسن تو درین کار همانست همان
دیده فیض به وصلت نگران است هنوز
                                                        حسرت چشم گهربار همانست همان

ملا‌ محسن فیض کاشانی قدس‌سره

کلید فهم ( مروری بر دعای ندبه )

اشاره:

دعا و توسل، دو نیاز آدمی و دو بال پرواز او برای فرار از دل‏مردگی حاکم بر فضای زندان دنیا هستند. همین امر انسان را بر آن می‏دارد تا در پی دست‏یابی به عواملی باشد که او را در راه درک مفاهیم ادعیه و زیارات یاری می‏رسانند. در میان این عوامل، دقت در فرازهای دعا، سهم بسزایی در فهم معنای روح‏بخش آن ایفا می‏کند; یعنی فهم سیر و انتقالاتی که برای تربیت روح انسان‏ها در نیایش‏های معصومین علیهم السلام است.

ما در این نوشتار کوتاه در صدد آنیم تا با چنین دیدگاهی، به بیان مختصر ارتباط بین فرازهای دعای شریف ندبه بپردازیم.

 فرازهای دعا

این دعا از چهار فراز تشکیل شده که با یکدیگر مرتبط بوده و مجموعا یک منظومه‏ی منظم و سیر منسجم را تشکیل می‏دهند.

فراز اول: حمد و صلوات 
این دعا با حمد بر ربوبیت‏خداوند و صلوات بر پیامبر گرامی اسلام و اهل بیت مکرمش علیهم السلام آغاز می‏شود. 
«الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد نبیه و آله و سلم تسلیما» 
ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است و درود و سلام مخصوص خداوند بر آقای ما پیامبرش و خاندان او باد.

فراز دوم: ثنای بر قضاء 
این فراز که با حمد و ثنای دوباره بر جریان قضای الهی نسبت‏ به اولیائش شروع می‏شود، در واقع دربردارنده‏ی همه‏ی دعا به نحو اجمال است که با عباراتی مختصر، مضامین بعدی دعا را مورد اشاره قرار می‏دهد. 
«اللهم لک الحمد علی ماجری به قضاؤک فی اولیائک . . . و جعلتهم الذریعة الیک و الوسیلة الی رضوانک»
بار خدایا! ستایش فقط تو را سزاست‏ بر آن قضاء و قدری که درباره‏ی اولیا و نمایندگانت جاری شد . . . و آنان را سبب دست‏آویزی به سویت و وسیله‏ای برای خشنودی محضت قرار دادی.

فراز سوم: تاریخ، از آغاز تا تکامل
در سومین فراز از این دعای شریف، ماجرای تفصیلی قضا و حکم الهی در مورد اولیائش مورد بررسی قرار می‏گیرد که در آن، نقطه‏ی شروع تاریخ بشریت و تحولات اساسی و در نهایت، سیر تکاملی آن به سوی عصر حاکمیت‏حضرت بقیة الله علیه السلام که اوج تقرب جامعه‏ی بشری به خدای متعال وهدف نهایی از خلقت است، مورد توجه واقع می‏شود. این فراز با عبارت «فبعض اسکنته جنتک» آغاز می‏گردد و با جمله‏ی «و نحن نقول الحمدلله رب العالمین» به انتها می‏رسد.


فراز چهارم: استغاثه و طلب 
استغاثه به درگاه حضرت حق، آخرین فراز از دعای ندبه را به خود اختصاص می‏دهد: 
«اللهم انت کشاف الکرب و البلوی . . . .» 
خدایا! تویی تنها برطرف کننده گرفتاری‏ها و سختی‏ها . . . .

میرباقری، سید مهدی، نشریه انتظار

نسل انتظار

بی تو در بیابان بی کسی، چشم هایمان را به تموج انتظار سپرده ایم و آمدنت را به دردمندی دل هامان مژدگانی می دهیم تا پژمردگی برگ ها را نبینیم و در گریه می خندیم تا باغ و بهار، هم آغوش هم باشند... 
ماییم و آسمانی از بغض ابرها و امید تیغ تو که انتشار باران است و آب را به مذاق جویبار می رساند، ماییم و تهی دستی و تشنگی، ماییم و این صحیفه ناتمام و چشم هایی که در انتظار فصل توست. ماییم و شب های شوق که به واژه های ندبه صبح می شود. 
ماییم و این روزگار فرو خفته و این جهان وازده که به جای فریاد، خمیازه می کشد. ماییم و صفای سجاده ای که فرج را جست وجو می کند، ماییم و تن تب کرده کوچه هایی که به فراخ ترین باغ ها می رسند، ماییم و آفتاب که در برابر چشمان تو حقیر است. دریا، شبنمی است چکیده بر غنچه ای از باغ تو، »حُسن« از تو می آموزد و »فیض« از تو بهره مند می شود. قامت تو »قدقامت« بلندی تا قیامت است. 
»رستگاری« در پی قدمت افتاده و »نجات« محتاج توست. ماییم و دشت که نقطه ای است در برابر نگاهت، ماییم و کوه که شرمنده طاقت توست، ماییم و خط خون که تا قیامت جاری است. ماییم و نسل شقایق که آبروی ایثار است و ماییم و فریاد که تا آمدنت در فوران است. ماییم و قاموسی که از موج سرشار است و آسایش در خیالش خالی است. ماییم و مصافی که سخت برقرار است چنان هنگامه، تا هنگام ظهور تو، نسل تو در راهند. میان هنگامه ما تا هنگام ظهور تو و به بهانه ای به تقاعد دل نمی نشانند و جان نمی سپارند. 
نسل انتظار ایستاده است و به بانگ بلند نام تو را در جهاد می خواند. 
نسل انتظار رخ به خون جگر می شویند، گه ناز می چشند و گه راز می شوند. 
نسل انتظار در راهند. 
نسل انتظار بیم عاقبت ندارند، جز آخرت که وقت حضور است. 
نسل انتظار گوش فرا داشته اند تا نسیم سعادت از جانبی بدمد و نور دیدارت از فرازی بتابد. این قوم از هجران تو بر سر نمی زند، آنها در انتظار تو سر بر می کشند و بر نسل سیاهی می شورند. 
اینک ماییم و این نصیب جاوید، این نیاز آسمانی به تو که اصل برائتی، ماییم و رمی رجیمانی که سزاوار هدایت نبوده اند. 
ما تو را در شب برات به مهمانی دل ها می خوانیم ضیافتی که دشت آشنایی است. مجلسی که در آن صدق، اعتقاد و اخلاص عمل می دهند، محفلی که عین یقین می بخشند و بزم و وجد و جای حیرت و حقیقت است...

سایت جمکران

یوسف زهرا

ای آنکه بود منزل و ما وای تو چشمم
باز آ که نباشد بجز از جای تو چشمم

در راه تو با دیده حسرت نگرانم
دارد همه دم شوق تماشای تو چشمم

ای یوسف زهرا که سپیدست چو یعقوب
از حسرت دیدار دلارای تو چشمم

گر قابل دیدار جمال تو نباشد
ای کاش که افتد به کف پای تو چشمم

نا چند دهی وعده دیدار به فردا؟
شد تار در اندیشه فردای تو چشمم

تا کور شود دیده بدخواه تو بگذار
یک لحظه فتد بر قدرعنای تو چشمم

تا عکس تو در آینه دیده ام افتد
بازست هما ره به تمنّای تو چشمم

هر سو نگران مردمک دیده از آنست
شاید که فتد بر قد و بالای تو چشمم

باز آ و قدم نه سر دیده که شاید
روشن شود از پرتو سیمای تو چشمم 

آنقدر کنم گریه به یادت که رود خواب
هر شب ز پی دیدن رویای تو چشمم

چون دیده نرگس که شد از روی تو روشن
دارد هوس نرگس شهلای تو چشمم

بگشوده سر راه تو دکّان محبّت
وا می شود و بسته به سودای تو چشمم 

من "خسرو" مدّاحم و با کثرت عصیان 
باشد به جزاء بر تو و آبای تو چشمم

محمد خسرو نژاد (خسرو)

یا صاحب الزمان

یا صاحب الزمان ! داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه ی توست .

شرمنده ایم . 

می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست . 
می دانیم کوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است که در حق تو کرده ایم . 
یعقوب به پسران گفت : به جستجوی یوسف برخیزید ، و ما با روسیاهی و شرمندگی ، آمده ایم تا از تو نشانی بگیریم . 
به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم . 
اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم . 
اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم . 
اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به کوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم . 
ای یوسف زهرا ! خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند ، ما و خاندانمان نیز گرفتاریم ، روی پریشان ما را بنگر .

چهره زردمان را ببین . 

به ما ترحم کن که بیچاره ایم و مضطرب  ای عزیزِ مصرِ وجود ! سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است . 
نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهکار از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر کن . 
یابن الحسن ! برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند کالایی – هر چند اندک – آورده بودند ، سفارش نامه ای هم از یعقوب داشتند . 
اما ... 
ای آقا ! ای کریم ! ای سرور ! ما درماندگان ، دستمان خالی و رویمان سیاه است . 
آن کالای اندک را هم نداریم . 
اما... نه ، کالایی هر چند ناقابل و کم بها آورده ایم . 
دل شکسته داریم و مقدورمان هم سری است که در پایت افکنیم . ناامیدیم و به امید آمده ایم . 
افسرده ایم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ایم . 
سفارش نامه ای هم داریم . 
پهلوی شکسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ایم . 
یا صاحب الزمان ! 
به یقین ، تو از یوسف مهربانتری . 
تو از یوسف بخشنده تری . 
به فریادمان برس ، درمانده ایم . 
ای یوسف گم گشته ! و ای گم گشته ی یعقوب ! 
یعقوب وار ، چه شبها و روزها که در فراق تو آرام و قرار نداریم . 
در دوران پر درد هجران ، اشک می ریزیم و می گوییم : 
تا به کی حیران و سرگردان تو باشیم . 
تا به کی رخ نادیده ترا وصف کنیم . 
با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا کنیم . 
سخت است بر ما ، که از دوری تو ، روز و شب اشک بریزیم . 
سخت است بر ما ، که مردم نادان تر واگذارند . 
سخت است بر ما ، که دوستان ، یاد ترا کوچک شمارند . 
یا بقّیةالله ! 
خسته ایم و افسرده ، نالانیم و پژمرده ، گریه امانمان را بریده است . 
غم دوری ، دیوانه مان کرده است . 
اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است که می گوییم : 
کجاست آن که از غم هجران تو ناشکیبایی کند . 
تا من نیز در بی قراری ، یاریش دهم 
کجاست آن چشم گریانی که از دوری تو اشک بریزد ؟ 

تا من او را در گریه یاری دهم

مولای من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند . 

و می دانیم پیراهن یوسف ، یادگار ابراهیم ، نزد توست . 
و ای کاش نسیمی از کوی تو ، بوی آن پیراهن را به مشام جان ما برساند . 
و ای کاش پیکی ، پیراهن ترا به ارمغان بیاورد تا نور دیدگانمان گردد . 
ای کاش پیش از مردن ، یک بار ترا به یک نگاه ببینیم . 
درازی دوران غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است 
کی می شود شب و روز ترا ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد ؟ 
شکست و سرافکندگی ، خوار و بی مقدارمان کرده است . 
کی می شود ترا ببینیم که پرچم پیروزی را برافراشته ای ؟ 
و ببینیم طعم تلخ شکست و سرافکندگی را به دشمن چشانده ای . 
کی می شود که ببینیم یاغیان و منکران حق را نابود کرده ای ؟ 
و ببینیم پشت سرکشان را شکسته ای . 
کی می شود که ببینیم ریشه ستمگران را برکنده ای ؟ 
و اگر آن روز فرا رسد ... 
و ما شاهد آن باشیم ، شکرگزار و سپاسگو نجوا می کنیم : 
الحمدلله رب العالمین .