گل نرگس

گل نرگس - مهدویت - شعر - عکس - مقاله - حکایت - نوشته ادبی و ... حضرت مهدی (عج)

گل نرگس

گل نرگس - مهدویت - شعر - عکس - مقاله - حکایت - نوشته ادبی و ... حضرت مهدی (عج)

شرف شیخ صالح قطیفی

عالم عامل , شیخ صالح قطیفى - صاحب کتاب اعمال السنة - فرمود: بـعد از کشتارى که در روز یکشنبه 27 رجب سال 1325, در شهر قدیح که از بلادقطیف و مسکن مـن اسـت .واقـع شـد, در حالى که در محاصره دشمن بودیم , من مشغول تالیف این کتاب بودم و اغتشاش حواس داشتم .
شـب جـمـعـه اى بـعـد از اداء نماز فریضه در مسجد قدیح , مشغول نافله عشاء بودم .
ناگاه صداى شـخصى را شنیدم که از حفظ مشغول خواندن دعاى افتتاح است و حال آن که از اهل قدیح احدى آن دعـا را نـمـى تـوانـسـت بـخواند و آنها هم که مى خواندند, از حفظنبودند خصوصا در آن حال مـحـاصره و دگرگونى اوضاع .
این شخص , دعا را به لهجه عربى و با کمال رقت و حال حزن , که مناسب آن است , مى خواند که همه اینها موجب تعجب من گردید! در حین خواندن فقره : اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا متوجه اوشدم ببینم که کیست که دعا را به این حال حزن و رقت مى خواند, دیـدم شـخـصـى فـقـیـرو مـریـض و بسیار صابر در فقر و مرض و به نظر مى رسید که در نهایت سـاده لـوحـى مـى باشد و از او چنین عبادتى بسیار بعید بود.
تعجبم زیادتر شد و غبطه خوردم که این طور شخصى چنین حالى در عبادت دارد و من آن حال را ندارم .
مـدتى مشغول شنیدن دعا خواندن او بودم و خودم را سرزنش مى کردم .
به او خطاب کردم و از او الـتـمـاس دعـا نمودم .
او هم از من التماس دعا کرد.
از مسجد بیرون آمدم واین قضیه را فراموش کردم .
پـانـزده روز از این جریان گذشت .
شب جمعه در همان مسجد, همان شخص را که اسم او مهدى بـود, بـه هـمان حالت گذشته , دیدم .
از کثرت تعجب سؤال کردم : شما این دعا را که هر شب ماه رمضان خوانده مى شود, از حفظ دارید؟ گفت : نه .
بـا خـود گـفـتم : شاید اسم این دعا را نمى داند, لذا بعضى از فقرات آن را که از آن شخص شنیده بودم , خواندم که شاید به خاطر بیاورد.
گفت : نه .
دانـسـتـم کـه خـواننده دعا در آن شب یا حضرت ولى عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشریف یا یکى ازاولیاءاللّه بوده است


سایت جمکران

سید بن طاووس رحمه الل

از میان علماى عصر غیبت کبرى، کمتر عالمى از لحاظ جلالت قدر و عظمت مقامات معنوى به پایه سیدبن طاووس قدس سره مى رسد که واسطه او با امام عصر خویش بسیار خصوصى و داراى اسرار بسیارى بوده است(1) ؛ شخصیتى که آنقدر به امام عصرعلیه السلام خویش قرب روحى و معنوى پیدا کرد که امام زمان علیه السلام او را فرزند خویش نامید.(2) وى داراى مکاشفات، مشاهدات و رؤیاهاى صادقه و تشرفات بسیارى بوده که هر یک از آنها بازگو کننده مقام معنوى آن عالم بزرگوار است که به وضوح مى توان عنایات امام عصر ارواحنافداه را به این شخصیت معنوى مشاهده نمود؛ از آن جمله قضیه زیر است که خود صداى دلرباى امام عصر خویش را شنیده است که آن عزیز دست به دعا بلند کرده و براى شیعیان به درگاه خداى تعالى دعا نموده است ؛ خود در این باره مى گوید: 


در یک سحرگاه در سرداب مطهر از حضرت صاحب الامرارواحنافداه این مناجات را شنیدم که مى فرمود: خدایا شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقیه طینت ما خلق کرده اى ؛ آنها گناهان بسیارى با اتکا بر محبت ما و ولایت ما کرده اند ؛ اگر گناهان آنها گناهانى است که در ارتباط با تو است، از آنها درگذر که ما را راضى کرده اى و آنچه از گناهان آنها، در ارتباط با خودشان و مردم است، خودت بین آنها را اصلاح کن و از خمسى که حق ما است به آنها بده تا راضى شوند و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنها را با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما.(3)


آن عارف کامل در فرازى از کتاب ارجمند مهج الدعوات، پیرامون لطفى دیگر از امام عصر خویش مى فرماید: 


در شب چهارشنبه، سیزدهم ذى قعده، سال 638 در سامرا بودم. سحرگاهان صداى آخرین امام معصوم، حضرت قائم علیه السلام را شنیدم که براى دوستانش دعا مى کرد و عرضه مى داشت:... خداوندا، آنها را در روزگار سرافرازى، سلطنت و چیرگى دولت ما، به زندگى بازگردان .(4)
.................
پی نوشتها :
1) محدث نورى در مستدرک الوسائل در این باره یم گوید:«از برخى فرازهاى کتاب ابن طاووس خصوصاً کشف المحجه ایشان ظاهر مى شود که باب ملاقات وى با حضرت ولى عصرصلوات الله علیه باز بوده»؛ مستدرک، ج 3، ص 499.
2) تشرف «اسماعیل هرقلى»؛ بحارالانوار، ج 52، صص 61-64.
3) نجم الثاقب، ص 296.

4) مهج الدعوات، ص 368.


سایت جمکران


سیّد محمدحسن طباطبائی میرجهانی (2)

سیّد محمدحسن طباطبائى میرجهانى به نقل از : عنایات حضرت مهدى (ع) به علماء و طلاب -محمد رضا بافقى اصفهانى - نصایح قم - چاپ اول 1379 - ص 71و 72. مرحوم سیّد محمدحسن طباطبائى میرجهانى جریان ملاقاتش با حضرت ولى عصر(علیه السلام) را این گونه بیان مى کند: «در عصر ریاست و مرجعیّت مرحوم آیت اللَّه سیدابوالحسن اصفهانى (قدس سره)، این جانب مورد وثوق و توجّه معظم له بودم. روزى ایشان پول زیادى به من دادند و امر فرمودند که به سامراء بروم و پولها را بین طلاب سامراء و خدّام حرم عسکریین (علیهماالسلام) تقسیم کنم. این جانب به سامرا رفتم و فرمان ایشان را امتثال کردم و پولها تقسیم شد.
خدّام حرم عسکریین (علیهماالسلام) احترام زیادى برایم قائل بودن و من از این احترام استفاده کردم؛ از کلیددار حرم خواستم تا اجازه دهد من شبها به تنهائى در حرم بیتوته کنم؛ کلیددار نیز موافقت کرد. ده شب تا صبح در کنار قبر آن دو امام معصوم (علیهماالسلام) شب زنده دارى و تضرّع کردم. قبل از طلوع فجر روز دهم که شب جمعه بود، کلیددار در را برایم گشود و شمع ها را روشن کرد. در آن هنگام با شوقى زیاد به سرداب مقدّس مشرّف شدم و از پله ها پائین رفتم؛ با تعجّب دیدم فضاى سرداب کاملاً روشن است و شمع ها گویا در آفتاب روشن شده اند. 
سیّد بزرگوارى به قیافه مرحوم سیّد العراقین اصفهانى به حالت تشهد نشسته و مشغول ذکر و عبادت بودند. چون سلام کردن به نمازگزار مکروه است، سلام نکردم و از مقابل ایشان گذشتم و نزد دَرِ «صُفِّه» ایستادم و زیارت حضرت ولى عصر (عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف) را خواندم.
سپس آمدم و در جلوى آن سیّد بزرگوار ایستادم و به نماز مشغول شدم و پس از نماز، مشغول «دعاى ندبه» شدم و با سوز و حال، جملات آن را زمزمه کردم. هنگامى که به جمله «و عرجت بروُحِهِ الى سمائک» رسیدم، آن بزرگوار از پشت سرم فرمودند: «و عرجتَ به الى سمائک»، معراج پیامبر جسمانى بوده است، «بروحه» از ما اهل البیت نرسیده است و چرا وظیفه خود را رعایت نمى کنید و جلوتر از امام نماز مى خوانید؟!
من با دیدن و شنیدن این نشانه ها باز هم در غفلت بودم! دیگر حال دعا از دست رفته بود. دعاى ندبه را به سرعت تمام کردم و سپس به سجده رفتم. ناگهان در سجده به خود آمدم و با خود گفتم: این آقا کیست؟ مى فرماید: «بروحه» از ما اهل البیت نرسیده است! مى فرماید: چرا جلوتر از امام نماز مى خوانید! آن نور خیره کننده اى که سرداب را روشن کرده و نور شمع ها را تحت الشعاع قرار داده است، از کجاست؟ 
بسیار ترسناک شدم و سر از سجده برداشتم تا دامن او را بگیرم؛ اما دیدم سرداب تاریک است و هیچ کس در آنجا نیست...».(1)


سایت جمکران

سیّد محمدحسن طباطبائی میرجهانی (1)

سیّد محمدحسن طباطبائى میرجهانى به نقل از: محمد رضا بافقى اصفهانى - عنایات حضرت مهدى (ع) به علماء و طلاب - نصایح قم - چاپ اول 1379 - ص 184و 185. دانشمند فرزانه، علامه میرجهانى (قدس سره الشریف)، بعد از مدتى اقامت در نجف اشرف به اصرار پدرش به اصفهان بازگشت و به نشر معارف و فضائل اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم الصلاة و السلام) پرداخت و بعد از فوت پدر بزرگوارش به مشهد مقدّس مشرّف گردید و در آنجا ساکن شد. در این بین مدتى به کسالت نقرس، سیاتیک و عرق النساء، مبتلا شده بود و چندین سال در اصفهان و تهران و خراسان معالجه نمود؛ ولى اصلاً بهبودى حاصل نشده بود، تا اینکه خود ایشان مى فرمود: «بعضى از دوستان آمدند و مرا به شیروان بردند و در مراجعت، در قوچان توقف کردیم. روزى به زیارت امامزاده اى که در خارج شهر قوچان و معروف به «امامزاده ابراهیم» است رفتیم و چون هواى لطیف و منظره جالبى داشت، رفقا گفتند: «ناهار را در اینجا بمانیم، خیلى خوب است.» گفتم: «عیبى ندارد.»
پس آنها مشغول تهیه غذا شدند و من گفتم: براى تطهیر به رودخانه مى روم. گفتند: راه قدرى دور است و براى درد پاى شما، مشکل است. گفتم: «آهسته آهسته مى روم» و رفتم تا به رودخانه رسیدم و تجدید وضو نمودم و در کنار رودخانه نشستم و به مناظر طبیعى نگاه مى کردم. ناگهان دیدم شخصى که لباس نمدى چوپانى در بَر داشت آمد و سلام کرد و گفت: آقاى میرجهانى! شما با اینکه اهل دعا و دوا هستى، هنوز پاى خود را معالجه نکرده اى؟! 
گفتم: تاکنون که نشده است. گفت: آیا دوست دارى (یا مایل هستى) من درد پایت را علاج کنم؟ گفتم: البتّه! 
پس آمد و کنار من نشست و از جیب خود چاقوى کوچکى در آورد و اسم مادر مرا پرسید (یا بُرد) و سر چاقو را به موضع درد گذاشت و به پائین کشید، تا به پشت پا آورد و فشارى داد که بسیار متألم شدم. آخ گفتم. چاقو را برداشت و گفت: برخیز خوب شدى. خواستم مانند همیشه با کمک عصا برخیزم، عصا را از دست من گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت. دیدم پایم سالم است؛ برخاستم ایستادم و دیگر ابداً پایم درد نداشت.
به او گفتم: شما کجا هستید؟ فرمود: من در همین قلعه ها هستم و دست خود را به اطراف گردانید. گفتم: من کجا خدمت شما برسم؟ فرمود: تو آدرس مرا نخواهى داشت؛ ولى من منزل شما را مى دانم و آدرس مرا گفت و فرمود: هر وقت مقتضى باشد، خودم نزد تو خواهم آمد و رفت. در همین موقع رفقا رسیدند و گفتند: آقا عصا کو؟ گفتم: آقا را دریابید! هر چه تفحص کردند، اثرى از او نیافتند.»


سایت جمکران

سـیـد حمودبن سید حسون بغدادی

حاج شیخ عبدالحسین بغدادى فرمود: سـیـد حمودبن سید حسون بغدادى، از اخیار و رفقاى ایشان و در کمال تدین و عفت نفس و بلند نـظـر، بـود و بـا آن کـه مـبتلا به شعار صالحین، یعنى فقر بود، با این حال جهت تشرف به خدمت حـضرت ولى عصر ارواحنا فداه تصمیم گرفت که چهل شب جمعه به زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام از بغداد به کربلا برود.

به همین جهت حیوانى را براى این امر خریدارى نموده و متحمل مخارج آن گردیده بود و خیلى وقـتهـا مىشد که بیشتر از یک قمرى نداشته، ولى به زاد توکل و توشه توسل بیرون مىآمد.

حق تـعـالى چنان محبت آن بزرگوار را در قلوب مردم انداخته بود که اهل محمودیه، که اغلب ایشان اهل سنت و جماعتند، همیشه به انتظار آمدن ایشان بوده، و دیده به راه، به مجرد ورودش، گرد او جمع مىشدند و وى را تکریم نموده، آب و غذا براى خودش و علوفه براى مرکبش مهیا مىکردند.

اهل اسکندریه که همگى، سنیان متعصب مىباشند هم به این شکل با ایشان، برخورد مىکردند.

زمـانـى که یک چله آن بزرگوار به اتمام رسید، در آخر، مردد شد که این شب، شب چهلم است یا شب سى و نهم، و آن شب مصادف با زیارت مخصوصه امیرالمؤمنین علیه السلام بود.

وارد نـجف اشرف شده و شب چهارشنبه با جمعى از رفقا به مسجد سهله مشرف گردید، تا آن که روز چهارشنبه به سمت کربلا روانه شود.

اعمال مسجد سهله را بجا آورده با جماعتى به مسجد صعصعه مشرف شدند. در آن جا دو رکعت نماز گذاردند و مشغول خواندن دعاى نوشته شده بر تابلو شدند. رفقاى او به سجده رفتند و سید دعاى سجده را براى ایشان خواند.

بعد هم خودش به سجده رفـت و بـه رفقا گفت: شما دعاى سجده را براى من بخوانید.

آنها چون سواد نداشتند و خط روى سنگ هم ناخوانا بود، نتوانستند درست بخوانند.

جناب سید که قدرى تند مزاج بود، برآشفت و به رفقا تندى کرد و گفت: این چه وضعى است؟ نـاگـهـان شعاع انوار کبریایى و لمعات جمال الهى در و دیوار مسجد را چون وادى مقدس طور و ذى طـوى پر نور و ضیاء کرد.

نداى روح افزاى امام، چون نداى رب رحیم با موسى کلیم، به گوش سـیـد و رفـقایش رسید که فرمود: ولدى حمود انا اتمم لک الدعاء (فرزندم حمود من دعا را برایت مـىخـوانـم) و شروع به قرائت دعاى سجده نمود.

در آن حال در و دیوار مسجد به همراه او قرائت مـىکـردنـد و تـمام مؤمنین حاضر این انوار و اسرار و قرائت اذکار را مىشنیدند ولکن، شخص را نمىدیدند.

سـیـد بزرگوار مىخواست سر از سجده بردارد و به دامان آن مسجود ملائکه دست توسل برآورد، ولـى عـقـل او را منع کرد و فرمایش امام را، که تمام کردن دعا بود، به خاطر آورد.

خلاصه به هزار آرزو و انـتـظـار، سر از سجده بلند کرد.

در این وقت جمال دل آراى آن امام مهربان را دید که تمام مسجد را مثل چراغى که نورش به آسمان مىرفت، نور افشانى مىکند.

آن حضرت، با زبان گهربار خـود به سید فرمود: شکر اللّه سعیک؛ (خدا قبول کند).

اشاره به این که، این عمل عظیم و مداومت بر زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام از تو قبول باد و به مقصود خود نایل گشتى .

این مطلب را فرمود و غایب شد و آن نور هم ناپدید گشت .

افـرادى کـه هـمـراه سـید بودند، دوان دوان به اطراف و اکناف رفتند، ولى هر جاى صحرا را نگاه کردند هیچ اثرى نیافتند.

عدهاى در مسجد سهله بودند، از جمله شیخ محمدحسین کاظمى(ره)، مصنف کتاب هدایة الانام ایشان همان جا انوارى را از مسجد صعصعه دیدند.

همگى بیرون دویدند و دیدند که مؤمنین سراسیمه به دنبال آن ماه تابان مىدوند، لذا لباسهاى سید را براى تبرک قطعه قطعه کردند و بردند، مگر قباى ایشان که بجاى ماند.

به همین جهت، سیدحمود زیارت شب جمعه کربلا را ترک نکرد و بر آن مواظبت داشت . تا زمانی که وفات یافت. 

منبع:

کتاب العبقرى الحسان که داراى پنج بخش است که جلد اول آن سه بخش و جلد دوم دو بخش است. مطالب ارائه شده مربوط به جلد اول، بخش دوم (المسک الاذفر) و جـلـد دوم، بـخـش اول (الـیـاقوت الاحمر) مىباشد.


سایت جمکران


سردار محمدعلم خان

ابوالقاسم قندهارى مى گوید: در سال 1266 ه در شهر قندهار نزد ملاعبدالرحیم رفتم. در منزل او جمعى از علما و قضات و خوانین افغانى نشسته بودند. سردار محمد علم خان و یک عالم عرب مصرى نیز بودند، من و پزشک اختصاصى سردار محمدعلم خان هم که شیعه بودیم در آن مجلس بودیم. سخن در مذمّت و نکوهش مذهب تشیع بود و این مذمّت تا به این حد ادامه پیدا کرد که قاضى القضات گفت: از خرافات شیعه آن است که مى گویند: مهدى«علیه السّلام» فرزند (امام) حسن عسکرى«علیه السّلام» در سال 255 هجرى در سامرا متولد شده و در سال 260 هجرى در سرداب خانه خود غایب گردیده و تا زمان ما هنوز زنده است و نظام عالم بسته به وجود اوست. سپس همه ى اهل مجلس در سرزنش و ناسزاگفتن به عقاید شیعه هم زبان شدند مگر عالم مصرى که قبل از این سخن قاضى القضات از همه بیشتر، شیعه را سرزنش مى کرد. فقط او ساکت بود. وقتى سخن قاضى القضات تمام شد، آن عالم مصرى گفت: چند سال پیش در مسجد جامع طولون به کلاس حدیث مى رفتم. فلان فقیه، حدیث مى گفت. سخن از شمائل (حضرت) مهدى«علیه السّلام» به میان آمد. بحث و اختلاف نظر بالا گرفت. ناگهان همه ساکت شدند. زیرا جوانى را به همان شکل و شمایل در حال ایستاده دیدند در حالى که قدرت نگاه کردن به او را نداشتند. 
وقتى سخن آن عالم عرب مصرى به اینجا رسید، ساکت شد. من دیدم اهل مجلس همگى ساکت شده اند و چشم ها به زمین دوخته شده و عرق از پیشانى ها جارى است. ازدیدن این وضع تعجب کردم. ناگهان جوانى را دیدم که رو به قبله در میان مجلس نشسته است. به مجرد دیدن ایشان حالم دگرگون شد. توان دیدن چهره مبارک ایشان را نداشتم. مانند دیگر حاضرین در جلسه بى حس و بى حرکت شدم. حدود پانزده دقیقه همه در همین حال بودیم و بعد کم کم به خود آمدیم. هر کس زودتر به حال طبیعى برمى گشت بلند مى شد و مى رفت. تا آنکه همه ى جمعیت به تدریج و بدون خداحافظى رفتند. من آن شب تا صبح هم شاد بودم و هم غمگین، شاد بودم براى آنکه امام زمانم را ملاقات کرده بودم و غمگین بودم به خاطر آنکه نتوانستم یک بار دیگر بر آن جمال نورانى نگاه کنم و چهره مبارکش را دقیق به ذهن بسپارم. فرداى آن روز به کلاس درس رفتم. ملاعبدالرحیم مرا به کتابخانه خود خواست و در آنجا تنها نشستیم. ایشان گفت دیدى دیروز چه شد؟ حضرت قائم آل محمد«صلى اللَّه علیه و آله» تشریف آوردند و چنان تصرفى در اهل مجلس نمودند که قدرت سخن گفتن و نگاه کردن را از آنها گرفته و همگى شرمنده و پریشان شدند و بدون خداحافظى رفتند. 
روز بعد پزشک مخصوص سردار محمدعلم خان را دیدم. او نیز گفت: چشم ما از این کرامت روشن باد! سردار محمدعلم خان هم از مذهب خود سست شده و چیزى نمانده که او را شیعه کنم!
چند روز بعد پسر قاضى القضات را دیدم. او به من گفت که پدرم تو را مى خواهد. هر چه عذر آوردم که نروم، نپذیرفت ناچار با او نزد قاضى القضات رفتم. در مجلس او جمعى از علماى اهل سنت و همان عالم مصرى و افرادى دیگر حضور داشتند. بعد از سلام واحوال پرسى با قاضى القضات او در باره مجلس چند روز پیش از من پرسید . من تقیه کردم و گفتم: من چیزى ندیده ام. غیر از سکوت اهل مجلس و پراکنده شدن بدون خداحافظى اهل مجلس متوجه مطلب دیگرى نشدم. آنهایى که در آنجا بودند گفتند: این مرد دروغ مى گوید چطور مى شود که در یک مجلس در روز روشن همه حاضرین ببینند و این آقا نبیند؟ قاضى القضات گفت: دروغ نمى گوید، شاید آن حضرت فقط خود را براى منکرین وجودش جلوه گر ساخته باشد تا موجب رفع انکار آنها شود و چون مردم فارسى زبان این نواحى (از جمله این مرد) پدرانشان شیعه بوده اند و از عقاید شیعه اعتقاد کمى به وجود امام عصر«علیه السّلام» براى آنها باقى مانده است، این مرد هم ندیده باشد. اهل مجلس نیز با اکراه و سختى و بعضى بدون اکراه سخن قاضى القضات را تصدیق کردند و حتى بعضى مطلب او را تحسین نمودند.(1)

................

پی نوشت :

1) اقتباس از برکات حضرت ولى عصر (ع)، ص 73، به نقل از عبقرى الحسان، ج 2، ص 76


سایت جمکران

دیدار یار غائب

در ایام تحصیل علوم دینى و فقه اهل بیت علیهم السلام، در نجف اشرف، شوق زیادى جهت دیدارجمال مولایمان بقیة الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه داشتم با خود عهد کردم چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم، به این نیت که جمال آقا صاحب الامرعلیه السلام را زیارت کنم و به این فوز بزرگ نایل شوم. 

تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم. تصادفا در یک شب چهارشنبه ، رفتنم از نجف به تاخیر افتاد و هوا ابرى و بارانى بود. نزدیک شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت مخصوصا از زیادى قطاع الطریق و دزدها، ناگهان صداى پایى را از پشت سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید. برگشتم به عقب، سید عربى را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت: اى سید! سلام علیکم. 

ترس و وحشت به کلى از وجودم رفت و اطمینان و سکون نفس پیدا کردم . تعجب آور بود که چگونه این شخص در تاریکى شدید، متوجه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم. به هر حال سخن مى گفتیم و مى رفتیم . سید عرب از من سؤال کرد: قصد کجا دارى؟ 

گفتم: مسجد سهله. 

فرمود: به چه جهت؟ 

گفتم: به قصد تشرف و زیارت ولى عصرعلیه السلام. 

مقدارى که رفتیم ، به مسجد زید بن صوحان که مسجد کوچکى است نزدیک مسجد سهله رسیدیم داخل مسجد شده و نماز خواندیم و بعد از دعایى که سید خواند که، مثل آن بود که دیوار و سنگها با ایشان آن دعا را مى خواندند، احساس انقلابى عجیب در خود نمودم که از وصف آن عاجزم. 

بعد از دعا سید فرمود: سید تو گرسنه اى، خوب است شام بخورى. 

پس سفره اى را که زیر عبا داشت بیرون آورد و درآن سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز تازه بود. مثل این که تازه از باغ چیده شده بود . و آن وقت چله زمستان وفصل سرماى شدید بود و من متوجه نشدم که این آقا این خیارهای تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده؟ به هر حال طبق دستور آقا شام خوردم. 

سپس فرمود: بلند شو تا به مسجد سهله برویم. 

داخل مسجد شدیم ، آقا مشغول اعمال وارده درمقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه مى کردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشاء را به آقا اقتدا کردم و متوجه نبودم که این آقا کیست؟ 

بعد از آن که اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: 

اى سید آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه مى روى یا در همین جا مى مانى؟ 

گفتم: مى مانم و سپس در وسط مسجد در مقام امام صادق علیه السلام نشستیم. 

به سید گفتم: آیا چاى یا قهوه یا دخانیات میل دارى آماده کنم؟ 

در جواب، کلام جامعى را فرمود: این امور از زواید زندگى است که ما از آن دوریم. 

این کلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوى که هرگاه یادم مى آید ارکان وجودم مى لرزد. به هر حال مجلس نزدیک دو ساعت طول کشید و در این مدت مطالبى رد و بدل شد که به بعضى از آنها اشاره مى کنم. 

1. در رابطه با استخاره سخن به میان آمد. سید عرب فرمود: 

اى سید با تسبیح به چه نحو استخاره مى کنى؟ 

گفتم: سه مرتبه صلوات مى فرستم و سه مرتبه مى گویم: «استخیر الله برحمتة خیرة فى عافیة » پس قبضه اى از تسبیح را گرفته مى شمارم، اگر دو تا بماند بد است و اگر یکى ماند خوب است. 

فرمود: این استخاره، دنباله ای دارد که به شما نرسیده و آن این است که هرگاه یکى باقى ماند فورا حکم به خوبى استخاره ندهید بلکه دوباره بر ترک عمل، استخاره کنید اگر زوج آمد کشف مى شود استخاره اول خوب است اما اگر یکى آمد کشف مى شود که استخاره اول میانه است. 

به حسب قواعد علمیه مى بایست دلیل بخواهیم و آقا جواب دهد به جاى دقیق و باریکى رسیدیم پس به مجرد این قول تسلیم شدم و در عین حال متوجه نبودم که این آقا کیست. 

2. از جمله مطالب در این جلسه تاکید سید عرب بر تلاوت و قرائت این سوره ها بعد از نمازهاى واجب بود. بعد ازنماز صبح سوره یاسین و بعد از نماز ظهر سوره نباء بعد از نمازعصر سوره نوح و بعد از مغرب سوره واقعه و بعد از نماز عشاء سوره ملک. 

3. دیگر این که تاکید فرمودند: بر دو رکعت نماز بین مغرب و عشاء که در رکعت اول بعد از حمد هر سوره اى خواستى مى خوانى و در رکعت دوم بعد از حمد سوره واقعه را مى خوانى و فرمود: این نماز کفایت مى کند از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب، چنانکه گذشت. 

4. تاکید فرمود که: بعد از نمازهاى پنجگانه این دعا رابخوان: 

«اللهم سرحنى عن الهموم و الغموم و وحشة الصدر و وسوسة الشیطان برحمتک یا ارحم الراحمین ». 

5. و دیگر بر خواندن این دعا بعد از ذکر رکوع درنمازهاى یومیه خصوصا رکعت آخر تاکید کردند: 

«اللهم صل على محمد و آل محمد و ترحم على عجزنا و اغثنا بحقهم ». 

6. در تعریف و تمجید از شرایع الاسلام مرحوم محقق حلى فرمود: 

تمام آن مطابق با واقع است مگر کمى از مسایل آن. 

7. تاکید بر خواندن قرآن و هدیه کردن ثواب آن، براى شیعیانى که وارثى ندارند یا دارند ، ولکن یادی از آنها نمى کنند. 

8. تحت الحنک را از زیر حنک دور دادن و سر آن را درعمامه قرار دادن چنانکه علماى عرب به همین نحو عمل مى کنند و فرمود: در شرع این چنین رسیده است. 

9. تاکید بر زیارت سید الشهدا علیه السلام. 

10. دعا در حق من و فرمود: قرار دهد خدا تو را از خدمتگزاران شرع. 

11. پرسیدم: نمى دانم آیا عاقبت کارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفیدم؟ 

فرمود: عاقبت تو خیر و سعیت مشکور و روسفیدى. 

گفتم: نمى دانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوى الحقوق از من راضى هستند یا نه؟ 

فرمود: تمام آنها از تو راضى اند و درباره ات دعا مى کنند. 

استدعاى دعا کردم براى خودم که موفق باشم براى تالیف و تصنیف. 

دعا فرمودند. 

پس از این گفتگو به خاطرحاجتى خواستم از مسجد بیرون روم ، آمدم کنار حوض که در وسط راه قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد ، به ذهنم رسید چه شبى بود واین سید عرب کیست که این همه با فضیلت است؟ شاید همان مقصود و معشوقم باشد تا به ذهنم این فکر خطور کرد، مضطرب برگشتم و آن آقا را ندیدم و کسى هم در مسجد نبود. یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردم و غافل بودم، مشغول گریه شدم و همچون دیوانه اطراف مسجد گریه مى کردم تا صبح شد، چون عاشقى که بعد از وصال مبتلا به هجران شود. 

این بود اجمالى از تفصیل، که هر وقت آن شب یادم مى آید بهت زده مى شوم.

سایت جمکران

امام مهدی(ع) مظهر کمال

علم و دانش بیست و هفت حرف (بیست و هفت شاخه و شعبه) است تمام آنچه پیامبران الهی برای مردم آوردند دو حرف بیش نبود و مردم تاکنون جز آن دو حرف را نشناخته‌اند. اما هنگامی که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف (بیست و پنج شاخه و شعبه) دیگر را آشکار و در میان مردم منتشر می‌سازد و دو حرف دیگر را به آن ضمیمه می‌کند تا بیست و هفت حرف آن منتشر گردد.

اشاره:
تکاپوی انسان برای رسیدن به جامعه‌ای است که همة شرایط کمال وی در آن فراهم باشد. انبیا و اولیای الهی هم این مطلب را مطرح و در پی تحقق آن بوده‌اند اما آنچه تاکنون اتّفاق افتاده عدم وجود شرایط برای ایجاد یک نظام هماهنگ و جهانی الهی است. خداوند متعال در قرآن کریم وعده داده که این شرایط در آخرالزّمان به وجود خواهد آمد. پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نیز فرموده‌اند که زمینه‌های تکامل انسان، در زمان حضرت مهدی(ع) ایجاد خواهد شد. در این مقاله چگونگی شرایط و خصوصیات آن زمان از زبان ائمه اطهار، با تأکید بر کلام امیر مؤمنان(ع) مورد توجّه قرار گرفته است.

هدایت
خدای جهان خالقی حکیم است و هیچ موجودی را بیهوده و عبث نیافریده، چون خلق بی‌هدف نشانة ضعف و ناآگاهی است و این ویژگی‌ها نمی‌تواند در خداوند وجود داشته باشند. او هر مخلوقی را برای هدفی حکیمانه آفریده و آن را به سوی هدفش هدایت می‌کند.

وقتی به جهان و موجودات می‌نگریم آنها را یک مجموعة منظم و دارای نظام که در مسیری معین رو به سوی هدفی خاص حرکت می‌کند می‌بینیم. این حرکت حرکتی به سوی کمال است، و همة موجودات به سوی کمال در حرکت‌اند. اصولاً تمام حرکت‌ها در جهان نوعی حرکت کمالی هستند بدین معنی که خداوند هر موجودی را که آفریده، او را به کمال خاص خود رهنمون گشته است.1

در تعالیم کتاب آسمانی و آموزه‌های معصومین(ع) چنین روایت می‌شود که:
جهان منظم و دارای هدف بوده (هدایت عامه) انسان هم موجودی هدفمند و دارای هدف خاص و برای رسیدن به این هدف (هدایت خاص انسان) هم عقل و اختیار (به عنوان ابزاری درونی) و پیامبران و کتب آسمانی (به عنوان ابزاری بیرونی لازم و ضروری می‌باشند.

خداوند متعال که آفرینندة انسان است، بهترین کس برای خبر دادن از آینده و دادن برنامه برای سعادت انسان است. پیامبران را برای ابلاغ این اخبار و برنامه‌ها به بشر، مبعوث نموده است.

علی‌(ع) دلیل بعثت پیامبران را چنین بیان می‌نمایند:
خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود و هر چند گاه متناسب با خواسته‌های انسان‌ها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان باز جویند و نعمت‌های فراموش شده را به یادآورند. و با ابلاغ احکام الهی حجت را بر آنها تمام نمایند و توانمندی پنهان‌شده عقل‌ها را آشکار ساخته، نشانه‌های قدرت خدا را معرفی نمایند.2 

در ادامه خطبه مولا چنین می‌فرمایند:
خداوند هرگز انسان‌ها را بدون پیامبر، یا کتابی آسمانی، یا برهانی قاطع و یا راهی استوار رها نساخته است. 3
بنابراین فلسفة ارسال رسل و انزال کتب، بیان و ترسیم راه الهی همراه با حجت‌ها و برهان‌های قاطع و احکام روشن در هدایت انسان می‌باشد.

امام(ع) دربارة دلیل بعثت نبیّ اکرم و وجود ایشان، به تکمیل دوران نبوّت اشاره نموده، می‌فرمایند:
تا اینکه خداوند سبحان برای وفای یه وعدة خود و کامل گردانیدن دوران نبوّت، حضرت محمد(ص) را مبعوث کرد. پیامبری که از همة پیامبران پیمان پذیرش نبوّت او را گرفته بود و نشانه‌هایش شهرت داشت تولدش بر همه مبارک بود.4 در کتب آسمانی قبل از پیامبر اکرم(ص) تمامی مشخصات آن حضرت ذکر شده بود. چنانچه در قرآن آمده است:
کسانی که به آنان کتاب (آسمانی) دادیم (یهود و نصاری) محمد(ص) را همانند فرزندان خود می‌شناسند.5

ضرورت نصب امام
در تکمیل مبحث هدایت، امیرالمؤمنین(ع) مسئلة ضرورت وجود امام پس از پیامبر را بدین شکل مطرح می‌کنند: 
رسول گرامی اسلام(ص) در میان شما مردم جانشینانی برگزید که تمام پیامبران گذشته برای امت‌های خود برگزیدند، زیرا آنها هرگز انسان‌ها را سرگردان رها نکردند و بدون معرّفی راهی روشن و نشانه‌های استوار، از میان مردم نرفتند.6

همه پیامبران و حجّت‌های الهی آمده‌اند تا این شرایط برای انسان‌ فراهم شود. هر چند ایشان نهایت سعی خود را نموده‌اند امّا به دلیل شرایط زمانی و مکانی و دشمنان، هیچ‌کدام از آنها نتوانسته‌اند این شرایط را به نحو کامل فراهم نمایند. البّته در پرتو نور الهی پیامبران و امامان(ع) افراد شایسته‌ای در هر دوره به درجات عالی انسانی و ایمانی رسیده‌اند که بسیار محدود می‌باشند، امّا همه آحاد جامعه نتوانسته‌اند از این شرایط استفاده کنند و به کمال مطلوب برسند. زیرا اگر این‌گونه نبود می‌بایست در یک برهه از زمان هیچ فرد مشرک و ملحدی در جامعه وجود داشته باشد.

همه پیامبران انسان‌ها را وعده به آمدن نبیّ اکرم(ص) داده‌اند چنانکه در مطلب قبل آوردیم مولا علی(ع) در مورد پیامبر گرامی اسلام فرمودند:

(خداوند) از همه پیامبران پیمان پذیرش نبوّت او را گرفته بود. 7
نبّی اکرم(ص) و ائمّه معصومین(ع) هم وعده به آمدن حضرت صاحب‌الامر(عج) داده‌اند و وعده نموده‌اند که در زمان این حجت الهی تمام شرایط برای رشد و کمال انسانی فراهم می‌گردد و همه انسان‌ها در این زمان به کمال می‌رسند.

اسباب کمال در حکومت مهدوی
عواملی که حکومت حضرت مهدی(عج) را موجد شرایط کمال انسانی می‌سازند.ژ

1. مهم‌ترین عامل و مهیا کنندة تمام شرایط، «منوّر شدن زمین به نور الهی» است و خداوند با عنایت ویژه‌ای که به آن حضرت دارد، خود، شرایط ظهور و تحقق آرمان‌هایشان را فراهم می‌سازد. در روایات از این موضوع، تعبیر به اشراق گردیده است از جمله مفضل بن عمر گوید از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمودند: 
همانا چون قائم(ع) قیام کند زمین به نور پروردگارش روشن می‌شود.8

2. همچنانکه از اسم حضرت(مهدی) پیداست ایشان به همة امور، کاملاً هدایت شده‌اند و هیچ امر مخفی بر ایشان پوشیده نیست. بنا به فرمایش امام صادق(ع) که می‌فرمایند:
زیرا او بر امری پوشیده هدایت می‌شود.9
در نتیجه دیگران را نیز از جمله به امور مخفی و پوشیده هدایت می‌کند.

3.ایشان صاحب حکومت عدل‌اند. حضرت صاحب عدل مطلق، فراگیر، جهان شمول و بدون قید هستند، امام زین‌العابدین(ع) در این باره می‌فرمایند:
امام مهدی(ع) زمین را از قسط و عدل پر می‌گرداند.10

بنابراین در آن نظام روحیّه التیام، خوگرفتن دل‌ها به یکدیگر بر جان و روح حاکم می‌گردد. این‌همه دزدی، خیانت، جنایت و قانون گریزی که در جوامع بشر دیده می‌شود دلیل عمده‌اش وجود جور و ستم در قوانین حاکم بر کشورها و یا جور و ستم در مقام تطبیق و اجرای قوانین است.

مولا علی(ع) نتیجة رابطة عادلانه بین حاکم و مردم را چنین بیان می‌نمایند:
آنگاه که مردم حقّ رهبری را ادا کرده و زمامدار حقّ مردم را بپردازد، حقّ در آن جامعه عزّت می‌یابد و راه‌های دین پدیدار و نشانه‌های عدالت برقرار و سنّت پیامبر پایدار می‌شود. پس روزگار اصلاح شده، مردم در تداوم حکومت امیدوار، و دشمن در آرزوهایش مأیوس می‌گردد.11

آنچه مسلّم است اینکه فقط در زمان حضرت مهدی امام زمان(ع)، این شرایط به وجود می‌آید، یعنی هم والی حقّ رعیت و مردم را به کمال رعایت می‌کند و هم مردم حقّ والی را. البته والیانی چون مولا علی(ع) حقّ رعیّت را به تمامی و کمال آن ادا نموده‌اند امّا طرف دیگر یعنی مردم این استعداد و آمادگی را نداشتند که حقّ والی خود یعنی مولا علی(ع) را رعایت نمایند. نه تنها ایشان را همراهی نکردند بلکه در بسیاری از موارد در مقابل ایشان ایستادند و حتّی جنگ‌ها بر علیه ایشان به راه انداختند و نهایتاً حضرت را به شهادت رساندند.

قابل توجه اینکه زمانی یک حاکم، یا هیئت حاکمة یک کشور می‌توانند عدالت را در جامعه گسترش دهند که زمینة روحی پیاده شدن عدل توسط مردم فراهم شده باشد. اگر عدل بودن دستوری ـ هرچه عادلانه و به حق ـ از سوی مردم درک نشود، هر چند حاکم یا حاکمان تلاش نمایند باز هم در مقام اجرا با مشکل روبرو می‌شوند. برای مثال اگر بهترین قوانین راهنمایی و رانندگی در کشوری طرّاحی شده و خبره‌ترین افراد برای اجرای آن نظارت داشته باشند تا زمانی که مردم ضرورت آن‌را درک نکنند، ارتکاب تخلفات توسط گروهی از آنان امری بدیهی است. قبض‌های سنگین جریمه در ارتباط با رانندگی گواهی روشن‌ بر این مطلب است.

حال ببینیم در زمان حضرت صاحب‌الامر برای مردم چه اتّفاقی می‌افتد و به زبانی دیگر مردم زمان حکومت حضرت ولی‌عصر(ع) چه خصوصیّتی خواهند داشت که آمادگی پذیرش قوانین عادلانه حضرت را به کمال دارند:

اول، علم در زمان حضرت به کمال می‌‌رسد یعنی حضرت ولی‌عصر(ع) پرده از تمامی علوم مقدور بشر برداشته، آن را به کمال در اختیار مردم قرار می‌دهند. شاهد این موضوع کلام گهربار حضرت امام صادق(ع) است که می‌فرمایند:
علم و دانش بیست و هفت حرف (بیست و هفت شاخه و شعبه) است تمام آنچه پیامبران الهی برای مردم آوردند دو حرف بیش نبود و مردم تاکنون جز آن دو حرف را نشناخته‌اند. اما هنگامی که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف (بیست و پنج شاخه و شعبه) دیگر را آشکار و در میان مردم منتشر می‌سازد و دو حرف دیگر را به آن ضمیمه می‌کند تا بیست و هفت حرف آن منتشر گردد.12

دوم، شعور و احساس مردم بسیار بالا می‌رود به حدّی که می‌توانند این نظام عادلانه را تحمل و حتی خود، در اجرای آن نقش اساسی داشته باشند.
حضرت صادق(ع) می‌فرمایند:
هنگامی که قائم ما قیام کند خداوند آنچنان گوش و چشم شیعیان ما را تقویت می‌کند که میان آنها و قائم (رهبر و پیشوایان) نامه‌رسان نخواهد بود. با آنها سخن می‌گوید و سخنش را می‌شنوند و او را می‌بینند در حالی که او در مکان خویش است (و آنها در نقاط دیگر جهان).13

سوم، به آنها حکمت داده می‌شود که مهم‌ترین عامل در ایجاد شرایط اجرای عدالت در جامعه است، زیرا نشانگر درک بالای مردم آن زمان و انجام امور بر اساس عقل و خرد است و کسی که حکیم باشد کار خلاف عقل انجام نمی‌دهد. امام باقر(ع) می‌فرمایند:

 در زمان حضرت صاحب، به خلق، تا آنجا حکمت داده می‌شود که زن در خانة خود حکم می‌کند به کتاب خداوند و سنت رسول خدا.14

اما رهبری و اجرای عدالت حضرت مهدی(عج) چه خصوصیّاتی را داراست و چگونه می‌تواند عدالت، فضایل، مکارم اخلاقی و در یک کلام تمام خوبی‌ها را بر جهان حاکم نماید.

اولاً: امام زمان(ع) بندگان خدا را برای خدا دوست دارد و برای او همه بندگان خدا یکسان و مساوی هستند، چه مرد و چه زن چه کوچک و چه بزرگ و هر نژاد و قوم که باشند. البته این سیرة همه اجداد طاهرین ایشان(ع) بوده است بر خلاف اکثر حاکمان که مردم را برای خود و در جهت منافع خودشان می‌خواهند. امام علی‌(ع) می‌فرمایند:

مردم من شما را برای خدا می‌خواهم و شما مرا برای خودتان.15 

امام زمان(ع) نیز مردم را برای خدا می‌خواهد و کسی که مردم را برای خدا بخواهد تنها حکم خدا را بر ایشان جاری می‌سازد.

ثانیاً: دانش امام دانشی وسیع و گسترده است و احاطة کامل به همة ابعاد عدالت و فرودگاه‌های آن دارد. امیرالمؤمنین(ع) در این‌باره می‌فرمایند:

زره دانش بر تن دارد و با تمامی آداب و معرفت کامل آن را فرا گرفته است.16

ثالثاً: حکم و قضاوت ایشان است که زمینة اجرای عدالت را فراهم می‌نماید. زیرا حضرت با علم الهی حکم نموده و برای حکم دادن نیاز به بیّنه و دلیل ندارد و خود، گناه‌کار و خاطی را با علم خدایی کاملاً می‌شناسد. امام صادق(ع) فرمودند:
 دنیا به پایان نخواهد رسید تا اینکه مردی ازما اهل بیت خروج نماید. در حالی که با حکم و داوری می‌نماید و از مردم بیّنه و دلیل نمی‌خواهد.

4. زمین تمام ذخایر و ثروت‌های خود را در اختیار حضرت قرار می‌دهد و امام آنها را در بین مردم تقسیم می‌نمایند، مردم تا آنجا غنی می‌شوند که هیچ فردی که بتوان به او صدقه داد پیدا نمی‌شود. امام صادق(ع) می‌فرمایند: 

در زمان ظهور (حضرت مهدی(ع)) زمین گنج‌های خود را آشکار سازد، بدان سان که مردم در روزی زمین گنج‌ها را ببینند و برای احسان کردن به کسی به وسیلة مال خود یا دادن زکات به او جست وجو کنند، ولی هیچ کس را نیابند که احسان یا زکات را بپذیرد و مردم به واسطة آنچه خداوند بدا‌ن‌ها روزی کرده همگی بی نیاز و توانگر شوند.18
به همین دلیل کسی نیازی نمی‌بیند که به حقوق دیگران تجاوز نماید و هر کس هر چه بخواهد در اختیار دارد. البته رشد عقلی، علمی و ایمانی انسان‌ها این امر را تقویت می‌نماید. امام باقر(ع) وجود امنیت و برادری در آن زمان را بدین‌گونه بیان می‌نمایند:

به هنگام رستاخیز امام قائم(ع) آنچه هست دوستی و یگانگی است، تا آنجا که هر کس هر چه نیاز دارد از جیب دیگری برمی‌دارد بدون هیچ ممانعتی.19

جمع‌بندی
از این نوشتار این نتیجه به دست می‌آید که شرایط تحقق آرمان‌های انسان ـ چه به لحاظ مادّی و چه معنوی ـ تنها و تنها در زمان تشکیل حکومت حقّه حضرت مهدی(ع) ـ ارواحنا له الفداء ـ ایجاد می‌گردد. از لحاظ مادی انسان امید رفاه کامل در زندگی را دارد که با توجه به تکامل علوم و برکت خداوند در زمین و فراوانی ثروت، کامل‌ترین شرایط رفاه مادّی انسان به وجود می‌آید. آبادانی، فراوانی نعمت، رشد و توسعة تکنولوژی، ظهور برکات زمین و توسعه امنیت از جمله نتایج تشکیل آن حکومت است. از لحاظ معنوی نیز تمام شرایط رشد معنوی انسانی در آن روزگار محقق می‌شود. تکامل عقول، اشراق نور الهی بر زمین و بر دل و جان بندگان خدا، نابودی کامل دشمنان انسانیّت و استقرار دین الهی شرایط را برای رشد معنوی همة حق‌طلبان فراهم می‌آورد. 

محمد مهدی خالقی
ماهنامه موعود