گل نرگس

گل نرگس - مهدویت - شعر - عکس - مقاله - حکایت - نوشته ادبی و ... حضرت مهدی (عج)

گل نرگس

گل نرگس - مهدویت - شعر - عکس - مقاله - حکایت - نوشته ادبی و ... حضرت مهدی (عج)

آمدنم دور نیست

باغها را چراغان کنید؛ 
بوى انار، مشام پرستوها را دیگر نمى گزد. 
زاغکى، زیر سرو بن خزیده است؛ پیدایش کنید؛ به خم رنگ بیندازیدش، طاووس مى شود. 
امروز همه از دایره بیرون ترند. (1) 
کمرها که آلوده صد بندگى بودند، شال همت به خود پیچند که پیچ و تاب راه هنوز بسیار است. 
تاجهایى که مرداب افکندگى، قى مى کردند، اینک تکه پاره هاى سنگ فرش بازارند. 
آمدنم، مثل شعر، ناگهانى است؛ 
مثل سبزه، نقاش زمین است؛ 
مثل گریه، با خود هزار عاطفه مى آورد؛ 
به شیرینى یارى است که رقیب مومیایى او، شمع را به عزا نشانده است. 
آمدنم، مثل تحویل سال است؛ پر از خنده و دیدار. 
آمدنم، آمدنى است. 
فانوس ها را یک یک به کوچه آورید؛ درآبگینه هایشان آتش بریزید، تا در صبح استقبال، کسى دلمرده نباشد. 
غنچه ها را دیگر، چشمه هاى خون نخوانید. ابرها، پیغام طراوت مى گزارند، گریه آسمان نیستند. من در راهم. اندک آب خود را به خاک راه آلوده نکنید. من با خود یک اقیانوس ابر آورده ام؛ همه از بهر شماست. 
شنیده ام بچه مرشدهاى خاخام، عکس مرا مى دزدند، حمایل مى کنند، و کنار نیل مى روند، تا چند گرم مهربانى از خدا پس انداز کنند. 
شنیده ام از پشت ابرهاى سیاه و سرد، بر سر شما آهنهاى گرم مى ریزند. 
شنیده ام با شما آن مى کنند که عجوزه هاى روستاى پایین رودخانه، با گنجشکان بى آزار. 
شنیده ام فرعون زاده هاى اهرام خو، به شما مى خندند و غیبت مرا تسخر- نیشخند- مى زنند. 
به آن گورهاى ایستاده بگویید: موسى، برادر من، جمله شما را به هیچ فروخت، و اگرهیچ، سایه اى مى داشت، شما را از آن نیز بهره نبود. 
بگویید: هیچستان شما، از روى نیل تا پایین آن است؛ آنجا که فرعون براى شما میراث گذاشت. 
به آنها بگویید: آسمان حجاز به نیاى من گفته است: شما همان نامردمانى هستید که از گاو موسى شیر به لب و دهان خود پاشیدید، اما دختران خود را هلهله کنان به نکاح گوساله ى سامرى در آوردید. کابین آن را هم ستاندید: چهل سال سعى بى صفا. 
من از مقدار شما بیشم. 
حدیث خار و گل، یا شمع و پروانه، یا تشنه و آب، یا باغ و بهار، رها کنید که اینها همه کهنه ردایى است نخ نما. ندبه بخوانید؛ ندبه همیشه تازه است. ندبه هر روز شما را جمعه مى کند. 
کاش همیشه کودک مى ماندید، و با من به همان زبان گریه سخن مى گفتید. چقدر دوست دارم این تنها زبان زنده را. 
گریه تنها زبانى است که دروغ را نمى شناسد، و درس فریب در واژگان مدرسه او نیست. 
حسرت نخورید به روزگار کسانى که در بازارمى ایستند، و در خانه نشستن را از یاد برده اند. روز بیدارند، و شب نیز بیدار. 
حسرت، وقف تازه جوانى است که در پاى حبیب « سر و دستار نداند که کدام اندازد» (2) و با آواز قناریها، تا آخرین ایستگاه پرستوها پرواز را خریده است. 
مرا بخواهید؛ اگر بهاى آن شکستن است؛ ماه بى شکستن تمام نمى شود. 
از من برخیزید؛ اگرآخر آن نشستن است. شمع ازشعله برخاسته، نشست. 
ترازوى نیاز شما از نماز هم پر مى شود؛ کفه آن را به زر نیالایید. 
آفت عشق را بشناسید: بى تابى است. 
آمدنم، دور نیست. 
معشوقه به سامان شد 
تا باد چنین بادا 
کفرش همه ایمان شد 
تا باد چنین بادا 
ملکى که پریشان شد 
از شومى شیطان شد 
باز آن سلیمان شد 
تا باد چنین بادا 
یارى که دلم خستى 
در بر رخ ما بستى 
غمخواره یاران شد 
تا باد چنین بادا 
شب رفت صبوح آمد 
غم رفت فتوح آمد 
خورشید درخشان شد 
تا باد چنین بادا 
عید آمد و عید آمد 
یارى که رمید آمد 
عیدانه فراوان شد 
تا باد چنین بادا 
ملکى که 
پریشان شد 
از شومى شیطان 
شد 
باز آن سلیمان 
شد 
تا باد چنین 
بادا 
یارى که دلم 
خستى 
در بر رخ ما 
بستى 
غمخواره یاران 
شد 
تا باد چنین 
بادا 
شب رفت صبوح 
آمد 
غم رفت فتوح 
آمد 
خورشید درخشان 
شد 
تا باد چنین 
بادا 
عید آمد و عید 
آمد 
یارى که رمید 
آمد 
عیدانه فراوان 
شد 
تا باد چنین 
بادا (3) 
....................
پى نوشت ها: 
1- دور تو از 
دایره بیرون تر است از دو جهان قدر تو افزون تر است نظامى،( مخزن الاسرار) 

2- اى خوشا 
دولت آن مست که در پاى حریف سرو دستار نداند که کدام اندازد (حافظ) 
3- دیوان شمس، 
تصحیح فروزانفر، ج 1، صص 56، 55.

سایت جمکران

از راه می رسی ...

تو از راه می رسی، درست هنگامی که دود ستم ها، جهان را 
سیه چرده و چرکین کرده باشد. 
توازراه می رسی، درست هنگامی که قبیله ی قبله، قلب های 
خویش را بر کف دست نهاده و پیش کش راه تو نمایند. 
تو از راه می رسی، درست هنگامی ک دنیا، دستش را به سوی 
آمدن تو دراز کرده باشد. 
تو از راه می رسی، درست هنگامی که هلهله ی همه ی مشتاقان 
و فریاد همه ی مستضعفان، نوید آمدنت را فریاد کنند. 
تو از راه می رسی، درست هنگامی که گنداب فساد و ستم و 
تبعیض و ناروایی، چهار سوی عالم را فرا گرفته باشد و همه ی دل 
ها و دیده ها، مشتاقانه تو را بطلبند! 
آه! که اگر می دانستم کجایی، خویشتن خویش را به ردای سبز 
و آسمانی ات می آویختم. از دیده، سرشک شادی می ریختم وبه هیچ 
روی دامانت را از دست نمی نهادم! 
آری، ای مولا! اگر یک بار، تنها یک بار تو را ببینم، از 
شادمانی بال درمی آورم، پرواز می کنم و درهر فرصتی با خدای 
یگانه راز و نیاز می کنم تا مرا شایسته ی آن گرداند که همواره 
از فیض حضور و وجود مقدس تو، سرشار باشم. اگر یک بار، تنها یک 
بار، تورا ببینم، عاجزانه از خداوند می طلبم که نعمت رویت 
خورشید را، حتی لحظه ای ازمن نگیرد.

سایت جمکران

ای گنجینه آخری

دیری است که دعاهایمان »ندبه« شده است و هر صبح جمعه مشعل چشم های ما با زلال اشک روشن می شود. و من در کوچه های سرگردان »غیبت« تو را می جویم شاید مرا به میهمانی نگاهت بخوانی. 
کویر وجودم در انتظار باران ظهور توست 
و برکه کوچک هستی ام به نظاره دریای حضورت. 
پیکر خسته به خاک نشسته ام را تنها تو و یاد تو به دیار قرار می رساند 
آه، ای حضور! ای دریای نور! 
دلم در کوچه پس کوچه های انتظار گرفته است، به دنبال روزنه ای، نسیمی، آوایی، نمی دانم، در پی کسی هستم. 
کسی که سبد بلورین دعایم را پر از استجابت کند؛ 
و در طاقچه خاکستری وجودم برگ سبزی، گل سرخی 
و شاید هم چکاوک خوشخوان و زیبایی به یادگار گذارد. 
تو را در کوچه باغ های امید می جویم و در سجاده های بی ریا می بینم. 
نام تو را و عکس آسمانی ات را در ماه جستجو می کردم و در لبهای نیایش و اشک های »ندبه« دیدم. 
این تویی، با همه بزرگی ات، 
در دل های کوچک کودکان، کودکان شهر با سینی هایی پر از شور و نیاز تا برای نیمه شعبان شمع روشن کنند. در دست های دخترکان، فرشته هایی که در جمکران به نماز می ایستند و در قنوت نیازهای کودکی آنها »دعای فرج« به سان حریر سبز در آسمان خیالشان موج می زند و به سوی تو می آید. 
آنگاه شکوفه های صورتی امید بر این حریر سبز می بارد و به سوی آنان باز می گردد و شکوفه خنده بر لبان آنها می شکفد 
امروز از آن توست و فرداها برای تو 
ای آفتاب پنهان! 
آدم (ع) آمد تا تو بمانی؛ 
نوحه نوح از هجران تو بود و کشتی او با دعای تو به ساحل سلامت رسید. 
این نام تو بود که مناجات شبانه یونس (ع) در تاریکی دریا را به نور اجابت رساند. 
تو زمزمه کودکانه یوسف (ع) در دل چاهی و بوی پیراهن یوسف ذره ای از عطر توست. 
و موسی، اگر، تو را می دید ندای »اَرِنی« سر نمی داد تا شنوای پاسخ »لن ترانی« باشد. 
تو همان دم مسیحایی عیسایی. تو روحِ هستی ای! 
ای تو جانِ عالم! زمین از تو جان می گیرد. 
تو آخرین مُهر حبیب خدایی، تو عصاره محمد(ص) و خلاصه علی ای. 
کعبه برای علی شکافته شد تا تو، ای هسته هستی، زمین را بشکافی و در آن بذر قسط و عدل بیفشانی. 
چه می گویم! چه می بینم!؟ 
امروز چشمان به انتظار نشسته ام بینا شده است. 
رقص پروانه ها را، نسیم را و همخوانی گل ها و پرنده ها را چه زیبا می بینم و چه شیوا می شنوم! 
امروز زبان هستی را، سرود درختان را و نجوای شاپرک ها را می فهمم. 
امروز همه مولودی می خوانندو چه آهنگ خوشی از آن سوی دریا می آید از میان گردش موج ها. 
همخوانی، همنوایی، همراهی: 
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد 
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد 
ارغوان جام عقیقی به چمن خواهد داد 
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد 
ای فرشته نهان و ای همیشه جاودان! 
تو خورشیدی. این منم پشت ابرها غایب. 
تو دریایی و من در برکه تعلق ها اسیر. 
تو آبیِ دریایی و من خاکستری خواب و در بند خاک. 
تو روح هستی ها و من بر ساحل جسم قدم زنان به دنبال قطره ای حیات. 
و من می دانم که: 
تو تفسیر سوره »قدر«ی. 
تو زاده سوره »روم«ی. مادرت، »ملیکه« روم، گرفتار نرگسِ چشمان تو بود که لباس اسارت به تن کرد. 
ای آزادمرد، ای همه آزادی! 
ما اسیر توایم، و به این اسارت عشق می ورزیم، ما گرفتار یک نگاه توایم. 
آزادی ما در گرو این گرفتاری است، ما را به اسیری بپذیر و نگه دار که اسیر تو امیر است. 
ای گنجینه آخرین! 
محمد (ص) خاتم نبوت بود و تو »نگین سبز« این انگشتری. 
خال گونه تو مرکز دایره عشق و هستی است و پیشانی ات به بلندای قله قداست الهی. 
تو فرجام آفرینشی، 

ای خوب، ای همیشه محبوب!


سایت جمکران

فردا دیر است ... !

در مورد فلسفه و حکمت غیبت آخرین حجت خدا سخنان بسیاری گفته شده و احتمالات متعددی مطرح گشته است. اما شاید این احتمال که فلسفه غیبت آزمودن مؤمنان و تشخیص مدعیان دروغین پیروی از ولایت و منتظران از ولایت‏مداران واقعی و منتظران راستین است، از دیگر احتمالات پذیرفتنی‏تر و نزدیک‏تر به واقع باشد.

کلاس درسی را در نظر بگیرید که آموزگار آن برای آزمودن دانش‏آموزانش دقایقی کلاس را ترک گفته اما دورادور نظاره‏گر آنان است. آنچه او مشاهده می‏کند چه خواهد بود؟ گروهی از دانش‏آموزان از غیبت آموزگار سوءاستفاده کرده و به اذیت دیگر همکلاسی‌ها پرداخته‏اند؛ گروهی دیگر با شیطنت‌های کودکانه خود همه کلاس را به هم ریخته‏اند؛ برخی از دانش‏آموزان هم فرصت را غنیمت شمرده و به انجام تکالیف عقب‏مانده خود مشغولند.

قطعا به هنگام حضور دوباره آموزگار به کلاس و اطلاع دانش‏آموزان از اینکه او دورادور همه آنها را زیر نظر داشته است، آنهایی که وقت خود را با شیطنت و بازیگوشی به هدر داده‏اند بسیار شرمنده خواهند شد.
همه ما در آزمونی بزرگ واقع شده‏ایم. آزمونی که اگر از آن سربلند بیرون آییم برترین مردم همه روزگاران خواهیم بود.

جهان عصر غیبت نیز همانند همین کلاس درس است. کلاسی که در ظاهر استاد در آن حضور ندارد. اما حرکات و سکنات هیچیک از دانش‏آموزانش از نگاه تیزبین استاد دور نیست و همه آنها باید به هنگام ظهور پاسخگوی شیطنت‌ها یا بازیگوشی‌های خود باشند.

شاید بیان کلامی از امام عصر علیه‌السلام برای درک بهتر آنچه گفته شد مؤثر باشد. آن حضرت می‏فرماید:

«فلیعمل کلّ امری‏ء منکم بما یقرب به من محبتّنا و لیتجنّب ما یدنیه من کراهتنا، و سخطنا، فإنَّ أمرنا بغتة. فجأة حین لا تنفعه توبة، ولا ینجیه من عقابنا ندم علی حوبة؛
پس هر یک از شما باید آنچه را که موجب دوستی ما می‏شود پیشه خود سازد و از هر آنچه که موجب خشم و ناخشنودی ما می‏گردد، دوری گزیند؛ زیرا فرمان ما به یکباره و ناگهانی فرا می‏رسد و در آن زمان توبه و بازگشت برای کسی سودی ندارد و پشیمانی از گناه کسی را از کیفر ما نجات نمی‏بخشد.»
(بحارالانوار، ج53، ص176)


آری، همه ما در آزمونی بزرگ واقع شده‏ایم. آزمونی که اگر از آن سربلند بیرون آییم برترین مردم همه روزگاران خواهیم بود و اگر از عهده آزمون برنیاییم فردای ظهور باید در برابر حجت خدا پاسخگو باشیم. پس بیاییم از همین امروز و پیش از آنکه واقعه ناگهانی ظهور فرا رسد خود را برای پاسخگویی در برابر امام عصر علیه‌السلام آماده کنیم؛ چرا که فردا خیلی دیر است.

ماهنامه موعود، بااندکی تصرف

فقط 313 نفر؟

چگونگی تسخیر جهان با یاران کم
چگونه ممکن است مردم دنیا تسلیم یک جمعیت اندک شوند و از عادات و اخلاق و برنامه‌ها و سنن خود دست بردارند؟

طبق روایات وقتی حضرت صاحب الامر علیه‌السلام ظاهر می‌شوند، نخست سیصد و سیزده نفر از خواص اصحاب آن حضرت در مکه حاضر می‌گردند و وقتی عده اصحاب و اجتماع کنندگان به ده هزار نفر رسید از مکه خارج می‌شوند.

غلبه آن حضرت و حکومت جهانی اسلام، ممکن است بطور معجزه انجام یابد و ممکن است با فراهم شدن اسباب ظاهری باشد و ممکن است به هر دو نوع واقع شود، چنانکه پیشرفت و غلبه پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به هر دو نوع بود.
اما بصورت معجزه، محتاج به توضیح نیست که حصول چنین پیروزی برای آن حضرت، به خواست خداوند، امری است ممکن و با بشارتهای حتمی که در قرآن مجید داده شده حاصل خواهد شد و خداوند به مصداق آیه:

«کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله ؛ چه بسیارند گروه اندکی که به اذن خداوند، بر گروه بسیاری چیرگی می‌یابند» (بقره/259)

آن حضرت، اصحابش و عموم بندگان شایسته خدا را بر همه غالب و حاکم و وارث و مالک ارض قرار می‌دهد.
و از لحاظ اسباب ظاهری هم حصول چنین پیروزی و تشکیل آن حکومت الهی عملی خواهد بود; زیرا آن حضرت در موقعی ظهور می‌کند که اوضاع و احوال اجتماعی و اخلاقی و سیاسی کاملاً مساعد باشد.

در آن موقع همه ملتها از زندگی معنوی و اخلاقی محروم، و دشمنی و کینه و ظلم و تجاوز، همه را نسبت به یکدیگر بدبین و از هم جدا ساخته و از اینکه کسی بتواند بدون مدد غیبی جامعه را رهبری کند، همه مأیوس می‌گردند و همه از وضع خود ناراضی، و از مکتبهای مختلف که عرضه می‌شود ناامید بوده و منتظر تغییر و عوض شدن اوضاع می‌باشند.
شاهد این حقیقت ظهور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و پیشرفت سریع اسلام است.

در یک چنین موقعیتی، حضرت مهدی علیه‌السلام و اصحابش، با نیروی ایمان و اخلاق حسنه و با نجات بخش‌ترین برنامه‌های عمرانی و اقتصادی و عدالت اجتماعی، قدم به میدان می‌گذارند و آن نهضت الهی و دعوت روحانی را شروع می‌کنند و مردم را بسوی خدا و زندگی برابری و برادری، عدل و امنیت، صفا و وفا، راستی و درستی و نظم صحیح، می‌خوانند و خود و اصحابش، نمونه همه فضایل بشری می‌باشند و با نیروی ایمان و استقامت و پشتکار و همتی که مخصوص مؤمنان ثابت قدم است، هدف و مقصد خود را تعقیب می‌نمایند. معلوم است این جمعیت با آن برنامه‌ها و وضع کار، در آن دنیای پرآشوب و غرق در طوفان گرفتاریها و فشارها، دلها را به خود متوجه نموده و فاتح و پیروز و موفق می‌شوند و هیچ نیروئی نمی‌تواند در برابر آنها مقاومت کند.

و شاهد این حقیقت، همان ظهور رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و پیشرفت سریع دین اسلام است، که یکی از علل ظاهری آن پیروزیهای پی در پی و درهم شکسته شدن ارتش‌های انبوه دولت شاهنشاهی ایران و امپراطوری روم، فساد اوضاع اجتماعی و اداری ایران و روم بود که مردم این کشورهای پهناور را برای قبول یک دعوت صحیح و حکومتی متکی به مبانی عدالت و مساوات آماده کرده بود. چرا راه دور برویم؛ مگر امام خمینی چه کرد؟! او نیز احیاگر دین خدا در عصر دین ستیزی و دین گریزی بود.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیةالله‌العظمی صافی گلپایگانی، بااندکی تصرف

چشم انتظار جانان

انسان در زندگی اجتماعی و فردی، مرهون نعمت انتظار است و اگر از انتظار بیرون بیاید و امیدی به آینده نداشته باشد، زندگی برایش مفهومی نخواهد داشت و بی‌هدف می‌شود.
حرکت و انتظار، در کنار هم می‌باشند و از هم جدا نمی‌شوند؛ انتظار علت حرکت و تحرک بخش است. آنچه مورد انتظار است، هرچه مقدس‌تر و عالی‌تر باشد، انتظارش نیز ارزنده‌تر و مقدس‌تر خواهد بود و ارزش مردم را باید از انتظاری که دارند شناخت:

یکی انتظارش اینست که پایان سال شود و حقوقش زیادتر گردد.

یکی دیگر انتظارش اینست که پایان سال تحصیلی برسد، مدرکی بگیرد و بوسیله آن شغل مناسبی تهیه کند.

یکی منتظر است که وضعش روبه راه شود تا خانواده تشکیل دهد و همسری اختیار کند و از تنهایی خود را خلاص سازد.

یکی منتظر است درآمدش بیشتر شود، خانه شخصی، ماشین سواری و ... خریداری کند، یا اگر همت و نظرش بلند باشد، بیمارستان، مسجد، مدرسه، کتابخانه و ... تاسیس کند.

یکی انتظار دارد در فلان مناقصه و یا مزایده برنده شود. 

خلاصه همه منتظرند، کاسب، صنعتگر، کشاورز، باغدار، معلم، پدر و مادر همه منتظرند، بلکه ملتها و جامعه‌ها و حکومتها نیز منتظرند. 

لذا قرآن کریم نیز می‌فرماید:

«قل کل متربص فتربصوا ؛ بگو همه منتظرند، پس منتظر باشید.» (طه/135)

اگر انتظار در این دنیا از بشر گرفته شود، دیگر ادامه حیات برایش بی‌لذت و بی‌معنی است. انتظار است که زندگی را لذت بخش، با روح و بامعنی می‌سازد و شخص را به زندگی علاقه‌مند می‌نماید. پس همه جهان، همه مردم و افراد، تا هستند و در سراشیبی سقوط و انقراض و فنا و مرگ و نیستی وارد نشده‌اند، منتظرند و باید منتظر باشند.

اسلام و انتظار:

اسلام که تعلیمات و هدایتهایش بر اساس فلسفه عمیق و صحیح اجتماعی و واقعی قرار دارد، اصل انتظار و نگاه به سوی آینده را پشتوانه بقای جامعه مسلمان و محرک احساسات و مهیج روح فعالیت قرار داده است و انتظار آینده بهتر و عصر فتح و گشایش و فرج را برترین اعمال شمرده است و رهبر عظیم‌الشان آن، انتظار فرج را افضل اعمال امت خود معرفی فرموده است.

فلسفه انتظار به عنوان یک عامل و ماده حیاتی مهم در تمام ادیان آسمانی وجود داشته و رمز بقا و موجودیت آنها بوده است.

این انتظار، شخص را محکم و مقاوم، با اراده و نفوذ ناپذیر، مستقل و شجاع و بلند همت می‌سازد. 

این انتظار لفظ نیست، گفتن نیست، عمل است، حرکت است، صبر و شکیبایی و مقاومت است.

آیت الله العظمی صافی گلپایگانی؛ کتاب امامت و مهدویت ؛ با اندکی تصرف


تا کی برای چشمت آذین کنم جهان را ؟

تا کی برای چشمت آذین کنم جهان را ؟
قلبم شروع کرده عمدأ تکـــــــان تکــــــــان را

باران ترانه اش را با لـــحن غــــــــــم نخواند

باشد عوض کنـــــی تـــــــــو تقدیر آسمان را 

این برگه را بگیرید مردودی ام که حتمیست  

وقتی اشاره کردی پـــــایــــان امتحــــــان را

هــــــر و هـــر دقیقه برنامه ام همین است

گـــــــم می کنم تو را تا پیدا کنم زمــــان را

یک لحظه صبر کـــــــن نه من اشتباه کردم

تــــــــو که قبــــــــول داری تقیر این جوان را 

شـــــب انتظار دارد در او ســــــــتاره باشم 

امـــــا می شمـــــارد دستان مهــــــربان را

یا با بهــــار همــــــراه یا با خودت بیــــــــاور 

حتی شبی زمستان ، حتی کمی خزان را 

من از قرار معلوم یک عمـــــر صبـــــــر دارم 

تا کــــی برای چشمت آذین کنم جهان را ؟

  خانم نــوذری

برای آخرین موعود

مجنــــون تــــر از لیـلـی.لیـلـی تــر از مجنون 
گــــشتیم دنـــبالـــت.در کــــوه و در هـــامون

 
خـــــواندیم نـــامـــت را.آوازمـــان گـــل کـــرد
دیدیم چشمت را.افسون شــــدیـــم افسون

 
یک لحظه می خندیدیم.یک تحظه می گرییم
محصول عشق توست.این حـــال دگــرگـــون

 
هــــــر روز مــی خوانیم.قــرآن چشـــمت را
فــردا جهان ســبز است.والــتین والـــزیتون

 
در انتظار تـــــو.عمـــریست مـــی ســـوزیم 
دلــهایـــمان آتیـــش.چــشمانمان کــــارون

 
چــــون نـالـه پنهانی.در شروه ی شــاعــر 
چــــون اشک پیدا.بــرگــونه ای گــلــگـــون

ای قافـــیه انـــدیش.ای شـــاعـــر درویش
فکــر طراوت باش ((باران)) نشد ((بارون))

 محمد رضا احمدی فر