گل نرگس

گل نرگس - مهدویت - شعر - عکس - مقاله - حکایت - نوشته ادبی و ... حضرت مهدی (عج)

گل نرگس

گل نرگس - مهدویت - شعر - عکس - مقاله - حکایت - نوشته ادبی و ... حضرت مهدی (عج)

غیبتى در حضور

اگر چه غیبت، ‏سلب نعمت ظهور و دیدار امام است که در اثر بى توجهى‏ها و غفلت‏هاى بشریت‏ بوده است، اما از بعد دیگر یک کمال است چرا که باعث احساس نیاز مردم مى‏شود که نامش انتظار است که فایده‏هاى زیادى بر آن مترتب است . 
این جستار با اثبات وجود امام به فلسفه و یکى از مفاهیم غیبت مى‏پردازد که همان نشناختن و اطاعت نکردن از وجود معصوم است. و این معنا صبغه روشن تاریخ امامت است و غیبت، حاصل رفتارها و عملکرد بشریت‏ بوده است و تغییر و اصلاح این رفتارها مى‏تواند خود مهمترین عامل ظهور باشد. 
حکمت و فلسفه‏ خلقت، از دیر باز، فکر بشر را به خود مشغول کرده است. تفکر و اندیشه‏اى متین و قانع کننده در این امر، مى‏تواند آرام بخش وجود انسان در دریاى متلاطم این دنیاى مادى گردد. به همین دلیل، پروردگار متعال، در کلام‏اش، از این هدف سخن گفته است. مى‏فرماید: «و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون‏» (1)؛ جن و انس را خلق نکردم، جز براى این که مرا پرستش و اطاعت کنند. 

بنابراین، از نظر قرآن، هدف و غایت ‏خلقت، بندگى پروردگار متعال است. در عالم هستى، هیچ رتبه‏اى بالاتر از آن نیست، ضرورت تحقق این هدف، از دو جهت قابل تامل است:

«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة؛ هر کس بمیرد و امام زمان‏اش را نشناسد، به مرگ جاهلى مرده است.»

جهت نخست آن که اگر هدف خلقت انسان، بندگى و طاعت مبدا هستى است، آن بندگى و اطاعتى مقصود است که به درجه‏ کمال برسد و معیار و میزان قرار گیرد و اطاعت و عبادت انسان‏هاى عادى خطاکار و آسیب‏پذیر، نمى‏تواند مصداق اتم و اکمل این هدف الهى باشد، و از آن جا که اطاعت کامل، در گرو معرفت کامل است، لذا این هدف، جز در وجود معصوم تحقق پیدا نمى‏کند. پس بدون وجود حجت الهى، هدف خلقت تامین نمى‏شود و عالم، بیهوده و عبث ‏خواهد بود . 
جهت دوم، امر هدایت ‏سایر انسان‏ها است. اگر قرار است که انسان، معناى بندگى پروردگار را بفهمد و در آن مسیر گام بردارد، چنین رشد و آگاهى حاصل نمى‏شود مگر با وجود نمونه‏ کامل این بندگى، نمونه‏اى که آن طور که سزاوار است، خداوند عالم را اطاعت کند و بندگى او را در لحظه ‏لحظه حیات‏اش نشان دهد . 
این، از آن جهت است که نحوه‏ بندگى پروردگار متعال، اگر بخواهد مورد قبول ذات مقدس‏اش قرار گیرد، باید از ناحیه‏ خودش ارائه گردد. در واقع، انسان‏ها، به حال خود رها نشده‏اند که هر طور بخواهند او را بندگى کنند، بلکه در این باره، هم هدف روشن و تعیین شده است و هم راه رسیدن به آن هدف. راهى که برگزیدگان الهى در حیات خود نشان دادند و دیگران باید دلیل بندگى حق را، از این نمونه‏هاى کامل بیاموزند. 
در حقیقت، راه رسیدن بشر به این مرتبه‏ عالى، در نگاه و اقتداى به آن عبادت کامل است، به گونه‏اى که اگر کتاب‏هاى آسمانى، به تنهایى، متولى نشان دادن این راه مى‏شدند، کافى نبود، بلکه حقیقت آن مفاهیم، باید در وجودى شکل مى‏گرفت و باز مى‏شد و معنا مى‏یافت؛ یعنى، اگر نزدیکى به پروردگار متعال و بندگى او، در مفاهیمى مانند ایمان، توکل، صبر و زهد، ایثار ...، مطرح شده است، لازم است که این مفاهیم، در وجود انسانى در صحنه‏ عمل نشان داده شود تا بشریت واقعیت آن را درک، و به او اقتدا کند. این بستر، هیچ جایى جز وجود معصوم نبوده است. بنابراین، ضرورت وجود امام در عالم هستى براى هدایت انسان‏ها است و بدون وجود چنین تحقق عملى، بندگى خدا در عالم بى معنا خواهد بود .

تنها، در پرتو وجود امام و بندگى کامل او نسبت ‏به پروردگار متعال است که لطف و فیض الهى بر عالم هستى نازل مى‏شود. در واقع، بالاترین و افضل فیوضات الهى، فیض هدایت است که به برکت وجود امام، یعنى آن تجسم اطاعت کامل، نمود مى‏یابد و انسان‏ها به واسطه‏ او هدایت مى‏شوند. این، مهم‏ترین معنا براى واسطه‏ فیض بودن امام است .

باید در هر عصرى، غایت ‏خلقت، آن مصطفى و مجتباى الهى، حضور داشته باشد تا با حیات‏اش، اطاعت ‏خدا معنا یابد و دیگران به واسطه‏ او، راه بندگى را بیاموزند. ضرورت معرفت امام نیز دقیقا به همین مساله باز مى‏گردد: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة (2)؛ هر کس بمیرد و امام زمان‏اش را نشناسد، به مرگ جاهلى مرده است.» 
یعنى، امام، راه عملى پیموده شده بندگى خدا است: «انتم الصراط الاقوم‏»(3)، لذا شناخت او، شناخت راه است و نشناختن او، مساوى با ماندن در جاهلیت، یعنى فضاى ره گم کردگان . 

به همین جهت است که اگر آن حجت الهى، روى زمین نباشد، وجود هیچ انسان دیگرى معنا نخواهد داشت. در آن صورت، عالم، به کلاس بدون مربى و معلمى مى‏ماند که شاگردى در آن، بى مفهوم است. در واقع، مادامى که شاگرد بودن را بپذیریم، ضرورت وجود مربى، همچنان باقى است، مگر آن که شاگردى خویش را فراموش کنیم یا از اساس انکار کنیم! (ان الانسان لیطغى ان رآه استغنى [علق/ 6 - 7]

اما واقعیت، این است که حتى اگر انسان به خیال استغنا نیز جایگاه خویش را فراموش کند، این، به مفهوم عدم نیاز او به مربى و مذکر نخودهد بود. انسان، از آن جهت که انسان است و داراى هواى نفس، نیازمند تربیت و تذکر دائمى است و از همین جهت، نیازمند شاگردى مکتب وحى است، چه در عصر اولیه زیست کند و چه در عصر علم و فن آورى. رشد عقلى و افزایش آگاهى‏هاى او، نه تنها او را از این امر بى‏نیاز نمى‏کند، بلکه ضرورت استمرار مربى و مذکرى الهى را براى او به اثبات مى‏رساند، ضرورتى که حیات همه‏ عالم به وجود او است: «لولا الحجة لساخت الارض باهلها» (4) اگر حجت در روى زمین نباشد، زمین اهلش را فرو خواهد برد. (5)


بنابراین، تنها، در پرتو وجود امام و بندگى کامل او نسبت ‏به پروردگار متعال است که لطف و فیض الهى بر عالم هستى نازل مى‏شود. در واقع، بالاترین و افضل فیوضات الهى، فیض هدایت است که به برکت وجود امام، یعنى آن تجسم اطاعت کامل، نمود مى‏یابد و انسان‏ها به واسطه‏ او هدایت مى‏شوند. این، مهم‏ترین معنا براى واسطه‏ فیض بودن امام است . 
بنابراین، امام، چه ظاهر باشد، چه غایب، چه چشم‏ها او را بشناسند و چه نشناسند، او، معنابخش عالم هستى و بندگى خدا، بلکه قوام خانه‏ دنیا است.
اما گاه از خود مى‏پرسیم: «اگر حقیقت عالم وجود، به او معنا مى‏یابد و او است که وجودش نشان دهنده‏ راه است، پس چرا اکنون غایب است؟ فلسفه‏ غیبت چیست؟ و چه شد که بشریت ‏به غیبت مبتلا گشت؟»

قطعا، غیبت، به معناى عدم وجود امام نیست، بلکه غیبت، تنها، عدم ظهور است و نه عدم حضور . چون حضور دارد، پس همه‏ وظایفى را که به حکم امامت مى‏بایست نسبت‏ به بشریت انجام دهد، انجام خواهد داد؛ چون حضور دارد، معنابخش عالم هستى است؛ چون حضور دارد، نگران امت ‏خویش است؛ چون حضور دارد، باب هدایت ره گم کردگان است و در رفع مشکلات امت مى‏کوشد، هر چند آنها خود این مطلب را در نیابند و ولى‌نعمت ‏خود را نشناسند، اما نشناختن حقیقت مطلب را تغییر نمى‏دهد.

قطعا، غیبت، به معناى عدم وجود امام نیست، بلکه غیبت، تنها، عدم ظهور است و نه عدم حضور . چون حضور دارد، پس همه‏ وظایفى را که به حکم امامت مى‏بایست نسبت‏ به بشریت انجام دهد، انجام خواهد داد؛ چون حضور دارد، معنابخش عالم هستى است؛ چون حضور دارد، نگران امت ‏خویش است؛ چون حضور دارد، باب هدایت ره گم کردگان است و در رفع مشکلات امت مى‏کوشد، هر چند آنها خود این مطلب را در نیابند و ولى‌نعمت ‏خود را نشناسند، اما نشناختن حقیقت مطلب را تغییر نمى‏دهد. در واقع امامت مجموعه رفتارهایى است که وقتى در وجودى شکل گرفته و تجلى یافته است او را امام مى‏نامیم، همان طور که «مادرى‏» یک اسم نیست، یک منصب نیست، مجموعه رفتارهایى سرشار از لطف و عطوفت و تربیت است که در هر کس باشد او را مادر مى‏نامیم، لذا امام نمى‏تواند امام باشد و نگران بشرین نباشد، نمى‏تواند امام باشد و هدایت نکند، نمى‏تواند امام باشد و رفع مشکلات نکند و ... 
به همین دلیل است که در زیارات امام را به عنوان چشم خدا در میان خلقش خطاب مى‏کنیم: «السلام علیک یا عین الله فى خلقه‏» (6) 
على (علیه‏السلام) در خطابش به یکى از یاران مى‏فرماید: اى رمیله، هیچ مؤمنى در شرق و غرب زمین از ما غایب نیست. (7)

خورشید، چون حقیقتش، نورافشانى است، حتى اگر در پس ابرها هم باشد، عالم را با نورش و گرمایش بهره‏مند مى‏کند، به طورى که روز ابرى، هرگز، مانند شب تاریک نیست، گرچه با روز آفتابى نیز متفاوت است. درست ‏به همین دلیل است که وقتى راوى از امام صادق (علیه‏السلام) سؤال مى‏کند: 

«کیف ینتفع الناس بالحجة الغائب المستور؟» قال: «کما ینتفعون بالشمس اذا سترها السحاب‏» (8) ؛ «چگونه مردم از حجت غایب و پنهان بهره مى‏برند؟» فرمود: همانگونه که از خورشید، چون در پس ابرها قرار مى‏گیرد، بهره‏مند مى‏شوند.»

همان طور که اثر وجودى خورشید در پس ابر، براى هیچ کس قابل انکار نیست، اثر وجودى امام در عالم آفرینش و براى تک تک انسان‏ها، قابل انکار نیست، هر چند که شاید صاحبان معرفت، این اثر را بیش‏تر درک کنند . 
بنابراین، وقتى از فلسفه‏ غیبت‏ سؤال مى‏کنیم، منظورمان این نیست که «چرا آن غایت هستى نیست؟» بلکه مى‏خواهیم بدانیم که این حضور بى ظهور، چرا اتفاق افتاد . 
غیبت، امرى است که ریشه‏ها و زمینه‏هاى آن را باید قبل از وقوعش، در رفتار انسان‏ها یافت. اگر با تدبر و تحقق این جست و جو انجام پذیرد، ما را به حقیقت غیبت رهنمون خواهد ساخت .

واقعیت، این است که غیبت، یک امر دفعى و ناگهانى نبوده است، بلکه مفهومى از غیبت، به طور تدریجى، در طول تاریخ جریان داشته است و سرانجام، در یک نقطه از تاریخ، نمود فیزیکى و عملى یافته است .

غیبت، امرى است که ریشه‏ها و زمینه‏هاى آن را باید قبل از وقوعش، در رفتار انسان‏ها یافت. اگر با تدبر و تحقق این جست و جو انجام پذیرد، ما را به حقیقت غیبت رهنمون خواهد ساخت .

مسئله‏ نشناختن و اطاعت نکردن از وجود معصوم، مى‏تواند مفهوم دیگرى از غیبت ‏باشد. آن اندازه‏اى که پیامبر و ائمه (علیهم‏السلام) در طول تاریخ شناخته نشدند، مى‏توانیم بگوییم، در واقع، از دید مردم غایب بودند. این مفهوم از غیبت، بر تمام تاریخ امامت، سایه افکنده است، بلکه نشانه‏هاى آن را در زمان خود پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) مى‏توانیم بیابیم .

آن جا که پیامبر مصلحت اسلام را در صلح حدیبیه دید و عزم را بر صلح با مشرکان محکم کرد، آنان که جنگ، خوى همیشگى‌شان بود و تفاخر عرب سراسر وجودشان را پر کرده بود، به مخالفت ‏برخاستند و گفتند: «ما، طالب جنگیم و خوارى صلح را نمى‏پذیریم.!» قرآن، از آن صلح، به «فتح آشکار» تعبیر کرده است: «انا فتحنا لک فتحا مبینا.»

آن جا که پیامبر، در آخرین روزهاى حیاتش، فرمان حضور در لشکر اسامه را به مسلمانان داد و بارها و بارها فرمود: «لعن الله من تخلف عن جیش اسامة‏»، آنان که فرمان پیامبر را فرمان خدا نمى‏دانستند و دل‏هاشان به مسئله‏ خلافت ‏بعد از رسول خدا (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) مى‏اندیشید، بهانه آوردند که چگونه یک جوان را به فرماندهى خویش بپذیریم؟!» و آن زمان که پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) در بستر بیمارى فرمود: «قلم و دواتى بیاورید تا برایتان چیزى بنویسم که گمراه نشوید.»، ندا در دادند: «حسبنا کتاب الله‏»! 
در این رفتارها که مى‏اندیشیم، در مى‏یابیم که گویا پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) در جامعه‏ آن روز، غایب بوده است، غیبتى که آخرین نمود واقعى آن، در ماجراى سقیفه تجلى کرد، آن جایى که از همه چیز سخن مى‏رود جز آن چه پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) گفته و وصیت کرده بود! 
رسول خدا (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) که مسئولیت‏ حفظ و بقاى دین بعد از خود را نیز بر عهده داشت، در آخرین سال حیات خود، در حجة‏الوداع، بار دیگر با نداى «من کنت مولاه فهذا علی مولاه ...» در میان جمع کثیرى از مسلمانان، این امر عظیم را به انجام رسانید و با ایشان اتمام حجت کرد، اما عملکرد آنان در فاصله‏ کمى بعد از وفات پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) نشان داد که گویى اصلا غدیر نبوده است، پیامبر را در آن صحنه ندیده‏اند و کلامش را نشنیده‏اند! 
آرى، پیامبر متصل به وحى و تعیین شده از جانب خدا، غایب است و آن چه براى بسیارى ظهور دارد، حاکمى است که از پیش خود راى و نظرى دارد و دیگران نیز در کنار او راى و نظرى‏اند! 
به گزاف نگفته‏ایم، اگر بگوییم؛ جامعه‏ آن روز، پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) را آنگونه که باید، نشناخت، چون نشناخت، اطاعت نکرد و چون اطاعت نکرد، سودى نبرد . 
بعد از وفات پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم)، آن روز که على (علیه‏السلام) به همراه زهرا (علیهاالسلام) به در خانه‏ مهاجران و انصار رفت و از آنان براى یارى خود و دفاع از حق امامت دعوت کرد، کسى نداى او را اجابت نکرد ... تا آن جایى که امامى که براى ساختن جامعه‏ بشرى آمده بود، بیست و پنج ‏سال در اطراف مدینه، نخل خرما کاشت و قنات حفر کرد! گویا، جامعه‏ آن روز، انسانى براى ساخته شدن ندارد و با امام خود معامله‏ غایب را مى‏کند! 
آنگاه که مردم، خود، از ظلم و تبعیض خلفا به ستوه آمدند و به در خانه امام ریختند و با او بیعت کردند، همانان، چون امام، حکومت و ولایتى را که ایشان انتظار داشتند، به صاحبان امتیازات اعطا نکرد، بر وى شمشیر کشیدند و جهل را به راه انداختند، و چون در جنگ با معاویه، قرآن‏ها بر سر نیزه شد، نصیحت‏هاى آن قرآن مجسم، در گوش‏هاى سنگین‏شان اثر نکرد و گفتند: «اى على! یا بگو مالک اشتر باز گردد و یا با تو خواهیم جنگید.» !

از زمان امام جواد (علیه‏السلام) تا زمان امام حسن عسکرى (علیه‏السلام) این نشناختن و عدم توجه و بهره‏گیرى، بیش از هر زمان دیگرى، مشهود است. همین که تاریخ، خالى از بسیارى از رفتارها و عملکردهاى این بزرگواران است، خود، شاهد این مدعا است که جامعه‏اى که مى‏بایست ‏به رفتار و حرکات امام و هادى خود توجه مى‏کرد، الگو مى‏گرفت و نقل کرد، نگاهش به سمت امام نبوده است و با او معامله یک غایب را کرده است!

آرى، امام (علیه‏السلام) در صفین، از جمعى از لشکریان خود، شکست‏ خورد که اساسا تفاوتى با لشکریان معاویه نداشند! آنان، بعد از نتیجه‏ حکمیت، اهداف شیطانى خود را با زمزمه‏هاى قرآنى آمیختند و در برابر امام خویش، نهروان را به راه انداختند . 
امام، بعد از پیروزى بر نهروانیان، آنان را به جنگ با معاویه طلبید، بهانه آوردند و تخلف کردند تا آن جا که امام (علیه‏السلام) فرمود: 
لوددت انی لم ارکم و لم اعرفکم (9)؛ اى کاش شما را ندیده بودم و نمى‏شناختم! بارالها! مرا از اینان بگیر و بدان را برایشان بگمار و آنان را از من بگیر و قهر از آنان را به من عنایت کن. (10)

در عصر امام مجتبى (علیه‏السلام) نیز همین سپاهیان، لشکر امام بودند که به راحتى، با پول معاویه، تطمیع مى‏شدند و امام را تنها مى‏گذاشتند ... آن چنان که امام، تنها راه افشاى چهره دروغین معاویه را در صلح با او دید، گرچه حتى بسیارى از نزدیکان امام، این پیروزى بزرگ را درک نکردند و با ایشان، به این تعبیر سخن گفتند: «السلام علیک یا مذل المؤمنین‏»!

چون زمان به عصر امام حسین (علیه‏السلام) رسید، در حالى که پاى حتى یک نفر از لشکریان شام به کربلا نرسیده بود، امام مسلمانان، در مقابل همانانى قرار گرفت که براى وى نامه فرستاده بودند و از او دعوت کرده بودند ... 

امام سجاد (علیه‏السلام) نیز بالاترین معارف و مفاهیم دین را در قالب دعا بیان مى‏کرد؛ چرا که جامعه، بسترى براى شنیدن این معارف نبود .

زمان امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) گرچه زمینه را براى بهره‏گیرى علمى از این دو بزرگوار بسیار مساعد مى‏بینیم، اما بسیارى از انبوه حاضران در مجلس امام، کسانى هستند که هم به جلسات مالک بن انس مى‏روند و هم نزد امام صادق (علیه‏السلام) مى‏آیند و تفاوتى هم میان این دو حس نمى‏کنند! همانان که خود، قطره‏اى از دریاى علم امام را بر گرفتند، در مقابل او مکتب ساختند!

امام رضا (علیه‏السلام) در شهر نیشابور، همه حقیقت دین را در یک جمله بیان فرمودند . گفتند: «کلمة لااله الاالله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی بشرطها و شروطها و انا من شروطها.»

غیبت، در مفهوم نشناختن امام، صبغه‏ روشن تاریخ امامت است. به همین دلیل، آنگاه که جوامع بشرى، از امام روى گرداندند و نخواستند اطاعت کنند تا بهره ببرند، اراده‏ الهى، بر این تعلق گرفت که این بار، روى امام از جامعه پنهان داشته شود تا بشریت محتاج و نیازمند به امام، این نیاز را درک کند: «اذا غضب الله تبارک و تعالى على خلقه نهانا عن جوارهم؛ وقتى خداوند متعال، بر خلقش غضب کند، (اهل بیت) را از جوار آنان دور مى‏کند.»

در این مقارنه‏ زیبا و پر معناى توحید و ولایت، غربت و غیبت امامت در جامعه‏ آن روز را متذکر شدند، به طورى که اگر مردم عالم، همین یک کلام را مى‏فهمیدند و عمل مى‏کردند، هدایت مى‏شدند . 

از زمان امام جواد (علیه‏السلام) تا زمان امام حسن عسکرى (علیه‏السلام) این نشناختن و عدم توجه و بهره‏گیرى، بیش از هر زمان دیگرى، مشهود است. همین که تاریخ، خالى از بسیارى از رفتارها و عملکردهاى این بزرگواران است، خود، شاهد این مدعا است که جامعه‏اى که مى‏بایست ‏به رفتار و حرکات امام و هادى خود توجه مى‏کرد، الگو مى‏گرفت و نقل کرد، نگاهش به سمت امام نبوده است و با او معامله یک غایب را کرده است! 
با کمى تدبر در این نمونه‏ها، در مى‏یابیم که مردم، تا در کنار ائمه بودند، معناى نیاز به امام را درک نمى‏کردند، گرچه هرگاه به مشکلى جدى بر مى‏خوردند، از خلفا گرفته تا مردم عادى، به ائمه (علیهم‏السلام) رجوع مى‏کردند، اما این رجوع، همیشگى و داراى پشتوانه معرفتى نبود؛ چرا که هیچ وقت ‏به امام، به عنوان تنها راه هدایت و نجات، نمى‏نگریستند.(همچون بسیارى از انسان‏هاى امروز) 
این، همان است که حضرت امیر (علیه‏السلام) در روایتى مى‏فرماید: 
«اللهم ... انک لا تخلى ارضک من حجة لک على خلقک ظاهر لیس بالمطاع او خائف مغمور ... (11) 
بارالها! تو، زمینت را از حجت‏ بر خلقت، خالى نمى‏گذارى. او، یا ظاهر و آشکار است، ولى مطاع مردم نیست و یا خائف و ناشناخته است . 
بنابراین، غیبت، در مفهوم نشناختن امام، صبغه‏ روشن تاریخ امامت است. به همین دلیل، آنگاه که جوامع بشرى، از امام روى گرداندند و نخواستند اطاعت کنند تا بهره ببرند، اراده‏ الهى، بر این تعلق گرفت که این بار، روى امام از جامعه پنهان داشته شود تا بشریت محتاج و نیازمند به امام، این نیاز را درک کند: «اذا غضب الله تبارک و تعالى على خلقه نهانا عن جوارهم (12)؛ وقتى خداوند متعال، بر خلقش غضب کند، (اهل بیت) را از جوار آنان دور مى‏کند.» 
پس غیبت، حاصل رفتارها و عملکرد بشریت ‏بوده است و تغییر و اصلاح این رفتارها، مى‏تواند خود، مهم‏ترین عامل ظهور باشد . 

به عبارت دیگر، ظهور، با تغییر و دگرگونى فکرى و عملى ما صورت مى‏گیرد؛ چرا که «ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم‏»(13)؛ خداوند، سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمى‏دهد مگر این که خود را تغییر دهند . 

نکته‏اى که نباید فراموش کنیم، این است که گرچه غیبت، سلب نعمت ظهور و دیدار امام است و در واقع، اثر بى توجهى‏ها و غفلت‏هاى بشریت‏ بوده است، اما از بعد دیگر، مقدمه‏ یک کمال است؛ چرا که غیبت، مى‏تواند مقدمه‏ یک احساس نیاز در مردم باشد.

بهتر است ‏براى روشن شدن مطلب مثالى بزنیم. انسانى را در نظر بگیرید که در خانه‏ خود، آب روانى را در اختیار دارد، به طورى که هر زمانى که بخواهد مى‏تواند از آن آب بهره‏مند گردد، اما او، مادامى که در کنار آب بوده است، قدر آن را ندانسته و استفاده‏ لازم را از آن نکرده است، اما همین انسان، چون آب قطع گردد، احساسى در او زنده مى‏شود. آن احساس، نیاز به آب است. این احساس به صورت یک امر جدى و واقعى، در درونش ظهور مى‏کند، به طورى که اگر محرومیت ادامه یابد، فشار تشنگى و ... او را وامى‏دارد که به حرکتى بیندیشد و براى دست‏یابى به آب، تلاش کند و از همه‏ ابزارهاى ممکن، براى رسیدن به آب کمک مى‏گیرد و دیگران را به یارى مى‏طلبد، حتى جان خویش را به خطر مى‏افکند تا شاید جرعه آبى براى رفع تشنگى بیابد .

در تحمل این رنج‏ها و سختى‏ها، به باور دیگرى، درباره‏ آب دست مى‏یابد. در اثناى کار که با مشکلات دست و پنجه نرم مى‏کند و نمناکى زمین، به واسطه‏ نزدیکى به آب را حس مى‏کند، قشنگى‏اش بیشتر مى‏شود و شوق رسیدن به آب، همه‏ وجودش را در برمى‏گیرد .

حال انسان عصر غیبت نیز چنین است. وجود امام، آب حیاتى بود که تاریخ گذشته، آن طور که شایسته بود، نسبت ‏به آن احساس عطش نکرد و از آن بهره نبرد. جامعه‏ بشرى، باید مى‏فهمید که قرآن باید در کنار ولى خدا باشد و آن چه مى‏توانست ‏به بشریت در درک این معنا کمک کند، نفس مسئله‏ غیبت‏بود.

غیبت، عامل یک تلاش ویژه در فهم دین مى‏گردد، نه این که حاصل این تلاش، مى‏تواند جایگزین ظهور امام باشد، اما مى‏تواند باعث گردد که در یک محدوده‏اى، مردم، به طور جدى، به دین بیندیشند، و براى دست‏یابى به آن، تلاش کنند و با واقعیت‏ها روبه‏رو شوند تا در نهایت، به نقطه‏اى نزدیک شویم که عده‏اى، امام را درک کنند و بخواهند که از او اطاعت کنند. لذا شک نداریم که اگر امروز، ظهور امام تحقق یابد، سؤالات بسیارى از مردم، دیگر از سنخ سؤالاتى که در آن عصر از حضرت امیر (علیه‏السلام) پرسیدند، نخواهد بود. (14) 
بنابراین، غیبت، مى‏تواند احساس نیازى را در بشر زنده کند که اگر واقعى باشد، همان مفهوم انتظار است. انتظار، هیچ چیزى جز احساس یک عطش و حرکت ‏براى رفع آن نیست. هر چه ‏قدر که جوامع بشرى، پیچیده‏تر مى‏شوند، این نیاز و عطش، خود را بیشتر نشان مى‏دهند . 

در واقع، انتظار، مرحله‏اى از کمال بشر است که مقدمه‏اش، نیاز، واقعیتش، تلاش و حرکت‏ براى دست‏یابى به راه هدایت و اطاعت آن است. به همین دلیل است که انتظار را «افضل العبادة‏» (15) نامیده‏اند . 

امام صادق (علیه‏السلام) مى‏فرماید: 

من مات منکم و هو منتظر لهذا الامر کمن هو مع القائم فی فسطاطه؛ لا، بل کمن قارع معه بسیفه؛ لا، والله! الا کمن استشهد مع رسول الله (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) (16) ؛ هر کس از شما بمیرد، در حالى که منتظر امر ظهور باشد، مانند کسى است که با حضرت قائم (علیه‏السلام) در خیمه‏ ایشان بوده است؛ نه، بلکه، مانند کسى است که همراه با حضرت شمشیر بزند؛ نه، به خدا قسم! نیست مگر مانند کسى که همراه رسول خدا (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) شهید شده است .

غیبت، مى‏تواند احساس نیازى را در بشر زنده کند که اگر واقعى باشد، همان مفهوم انتظار است. انتظار، هیچ چیزى جز احساس یک عطش و حرکت ‏براى رفع آن نیست. هر چه ‏قدر که جوامع بشرى، پیچیده‏تر مى‏شوند، این نیاز و عطش، خود را بیشتر نشان مى‏دهند .

در همین باره مى‏توانیم بگوییم که منتظر واقعى و مشتاق ظهور، کسى است که از یک طرف، بیشتر به دنبال فهم دین و شناخت آن است و از طرف دیگر، پیوندى گسست‏ناپذیر با اهداف و آرمان‏هاى امام موعود خود دارد، به طورى که در راه آن اهداف، گام برمى‏دارد و جهت‏گیرى‏ها و گرایش‏هایش در چهارچوب آن اهداف شکل مى‏گیرد. جامعه‏ منتظر، اگر انتظارى راستین و صادقانه داشته باشد، دست کم، در حوزه‏ خود، سعى در رفع مشکلات و ناسامانى‏هاى مردم مى‏کند و خواسته‏ها و آرمان‏هاى امام موعود را در محیط خود تحقق مى‏بخشد. بنابراین، انتظار راستین فرج، خود، فرج و گشایشى است در فهم دین، از یک طرف، و در اصلاح کار جامعه و مردم، از طرف دیگر، و این است معناى حدیث: «انتظار الفرج من الفرج‏.» (17) 

انتظار، خود، فرج و گشایش نیست، اما اگر حقیقى باشد، بخشى از فرج خواهد بود؛ چرا که معنایش این است که کسانى، در جهت فهم دین گام بردارند و به آن عمل کنند و جامعه را به آن سمت ‏سوق دهند، و در نهایت، به آن درجه‏اى برسند که بخواهند امام را اطاعت کنند، همان چیزى که در زمان ظهور ائمه در گذشته بسیار کم بود . 

امرى که در کنار همه‏ این تلاش‏ها و حرکت‏ها، نقش اساسى دارد، مسئله‏ دعا در حق ظهور است. روشن است که دعا، نباید لقلقه‏ زبان باشد؛ چرا که دعاى فرج، بدون حرکت و تلاش، به مصداق «الداعی بلا عمل کالرامی بلاوتر» (18) سودى نخواهد داشت . 

انتظار، هیچ چیزى جز نشان دادن احساس نیاز نیست و این نشان دادن، راه‏هاى متفاوتى دارد که حرکت و کوشش براى شناخت دین و عمل به آن، یکى از نمودهاى آن است و نمود دیگر، دعا و تفرج براى فرج است. فرمودند: 

«اکثروا الدعا بتعجیل الفرج؛ فان ذالک فرجکم (19)؛ براى تعجیل فرج زیاد دعا کنید؛ زیرا، همین، فرج شما است.» 

بنابراین، هرگاه مردم، احساس نیاز کنند و این نیاز را در عمل نشان دهند، وعده‏ الهى تحقق خواهد یافت. در آن زمان، بزرگ‏ترین بهره‏اى که مردم منتظر از امام غایب مى‏برند، آن است که ذکرش و یادش، آنان را رشد مى‏دهد و تفکر و آگاهى آنان را ارتقا مى‏بخشد . 

در واقع، ما در انتظار یک بذرى که در آینده کاشته شود و درختى پدید آید و میوه‏اى به بار دهد، نیستیم، بلکه ما، انتظار میوه‏اى رسیده را مى‏کشیم که هر لحظه مى‏تواند در دستان ما باشد . 

بنابراین، انتظار ظهور، دور از دسترس نیست . انتظار، در تمامى لحظه‏ها است، لحظاتى که در آن، امیدى نهفته است که مى‏تواند مانع از گناه و عامل شوق به طاعت و بندگى خدا و مقاومت و پایدارى در مقابل ناملایمات باشد . 
.................
پى‏نوشت‏ها: 
1) ذاریات: 56 . 
2) بحارالانوار، ج 23، ص 89 . 
3) زیارت جامعه‏ کبیره . 
4) اصول کافى، ج 1، باب 4، ج 10 . 
5) در بعضى روایات، دو حجت، از جانب خداوند، براى مردم ذکر شده است: حجت ظاهرى، یعنى انبیا و رسل و ائمه (علیهم‏السلام)، و حجت‏ باطنى یعنى عقل (تحف العقول، ص 285، امام موسى بن جعفر (علیه‏السلام).) از این جهت، کسانى با الهام از مضامین چنین احادیثى، «حجت‏» ، را در حدیث ‏بالا، به «عقل‏» معنا کرده‏اند، در حالى که حتى اگر در صدد جمع احادیث ‏باشیم، لازم است ‏حجت را در مفهوم کلى آن، یعنى ظاهرى و باطنى، هر دو، تفسیر کنیم؛ چرا که در حدیث، هیچ قرینه‏اى، جهت تخصیص دادن «حجت‏» به «حجت‏ باطنى‏» یعنى - عقل - وجود ندارد و در صورتى که کلى معنا کنیم، ضرورت وجود حجت ظاهر ظاهر (امام) همچنان باقى است. به علاوه، احادیث دیگرى وجود دارد که ما را در تفسیر «حجت‏» به «امام‏»، مطمئن مى‏سازد که به نمونه‏هایى از آن ‏اشاره مى‏کنیم . 
نیاز عقل به وحى و حجت ظاهرى، خود، مطلب جداگانه‏اى است که در جاى خود قابل اثبات است. 
1- قال الصادق (علیه‏السلام): «والله! ما ترک الله الارض منذ قبض آدم الا فیها امام یهتدی به الى الله عزوجل و هو حجة‏الله عزوجل على العباد.» «بحارالانوار، ج 23، ص 23، ح 27 .» 
2 - قال الصادق (علیه‏السلام): «لو لم یبق فی الارض الا رجلین لکان احدهما الحجة.» «بحار، ج 23، ح 24 .» 
6) بحارالانوار، ج 102، ص 215 . 
7) بصائر الدرجات، باب 16، ح 1 . 
8) بحارالانوار، ج 52، ص 92 . 
9) نهج‏البلاغه، خ 27 . 
10) نهج‏البلاغه، خ 25 . 
11) اصول کافى، کتاب الحجة، باب النادر فی حال الغیبة، ح 3 . 
12) اصول کافى، کتاب الحجة، باب فی الغیبة، ح 31 (امام باقر علیه‏السلام.) 
13) رعد: 11 . 
14) زمانى که حضرت امیر (علیه‏السلام) بر منبر فرمود «سلونی قبل ان تفقدونى‏» ، شخصى برخاست و پرسید: «در سر و روى من، چند مو وجود دارد؟»  
15) منتخب الاثر، فصل 10، باب 2، ح 16 . 
16) بحارالانوار، ج 52، ص 126، ح 18 . 
17) بحارالانوار، ج 52، ص 130 . 
18) دعا کننده، بدون حرکت و عمل، مانند کمال بدون زه است. بحارالانوار، ج 93، ص 312 . 
19) کمال الدین، باب 45، ح 4 .


مجله انتظار، ش 6، نیکو دیالمه .

چهره امام مهدى علیه السلام در آیینه القاب

القاب ائمه اطهار علیهم‏السلام، از آن جمله القاب امام زمان (عجل‏الله‏تعالى‏فرجه)، یکى از راه‏هاى مهم شناخت ‏خصایل و فضایل آن حجت‏هاى به حق الهى است . 
در این نوشته تلاش مى‏شود تا از طریق ارایه توضیح مختصر در زمینه برخى از لقب‏هاى حضرت بقیة‏الله، با ابعاد مختلف ویژگى‏ها و اوصاف آن حضرت از منظر القابى که براى او تعیین شده است ‏بیشتر آشنا شویم. 
براى امام زمان علیه السلام اسامى و لقب‏هاى زیادى ذکر شده است. در کتاب نجم‏الثاقب مرحوم محدث نورى حدود صد و هشتاد و دو نام و لقب و در کتاب نام نامه حضرت مهدى علیه السلام به حدود سیصد و ده اسم و لقب آن حضرت اشاره شده است. گفتنى است که منشا اصلى این نام‏ها و لقب‏ها علاوه بر تصریح ائمه اطهار علیهم‏السلام، و پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) ادعیه و زیارتنامه‏هایى است که براى امام زمان علیه السلام ذکر شده است . 
در اینجا به برخى از مهمترین القاب آن حضرت اشاره مى‏کنیم: 

1- مهدى: یکى از مشهورترین لقب‏هاى امام زمان علیه السلام مهدى است. درباره علت نامیده شدن آن حضرت به این لقب روایت‏هاى مختلفى ذکر شده است. حضرت امام محمد باقر علیه السلام مى‏فرمایند:

(امام زمان(عج) پس از ظهور قرآن اصیل و احکام واقعى، اسلام را از لابلاى آن همه تحریفات و تفسیرهاى نادرست‏ بیرون خواهند کشید به گونه‏اى که حتى مردم گمان خواهند کرد که ایشان یک دین و آیین جدیدى را مطرح مى‏کنند به این مناسبت آن حضرت را مهدى مى‏گویند. )

هنگامى که مهدى ما قیام کنند ثروت‏ها را به طور مساوى تقسیم و در جامعه به عدالت و دادگرى رفتار مى‏کند. هر کس از او اطاعت کند از خداوند اطاعت کرده است و هر کس او را نافرمانى کند از خدا نافرمانى کرده است. و آن جضرت را «مهدى‏» نامیده‏اند چون به امور پنهان و نهانى هدایت مى‏گردد. (1) 
درباره امور نهانى که آن حضرت به آنها هدایت مى‏شود یا هدایت مى‏کند با توجه به تعابیر روایات، نظرات چندى بیان شده است. از آنجا که در دوره غیبت مخصوصا دوران غیبت کبرى در اثر پیدا شدن تبلیغات ضددینى و تفسیرها و برداشت‏هاى نامناسب از احکام دین و نفوذ خرافات و اندیشه‏هاى غلط غیردینى به اصول و تعالیم اصیل اعتقادى مردم دین اصلى و حتى قرآن اصلى را فراموش خواهند کرد . آن حضرت پس از ظهور قرآن اصیل و احکام واقعى، اسلام را از لابلاى آن همه تحریفات و تفسیرهاى نادرست‏ بیرون خواهند کشید به گونه‏اى که حتى مردم گمان خواهند کرد که ایشان یک دین و آیین جدیدى را مطرح مى‏کنند به این مناسبت آن حضرت را مهدى مى‏گویند. 

پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) در این باره مى‏فرمایند:

دوازدهمین فرزندم به گونه‏اى غایب خواهد شد که اصلا دیده نخواهد شد و در این دوره غیبت وقایع سختى رخ خواهد داد و در نتیجه طولانى شدن این دوره زمانى خواهد آمد که از اسلام جز اسمى و از قرآن جز رسم و خطى، اثرى باقى نخواهد ماند. در آن موقع خداوند متعال به وى اجازه خواهد داد تا قیام کند آنگاه به وسیله او اسلام را تقویت و تجدید خواهد کرد.(2) 

(امام صادق علیه السلام در این باره فرموده‏اند: 
مهدى علیه السلام را به خاطر قیامش براى حق قائم نامیده‏اند. )


بر طبق این دیدگاه چون حضرت مهدى علیه السلام مردم را به حقایق پنهان شده دینى راهنمایى خواهند کرد او را مهدى مى‏گویند .
دیدگاه دیگر این است که قائم آل محمد (صلى الله علیه و آله) را از این رو مهدى مى‏گویند که مردم را به امورى که بر آنها پوشیده است راهنمایى خواهد کرد. وى پس از ظهور جهت ارشاد پیروان ادیان دیگر کتاب‏هاى آسمانى تحریف نشده آنها را به آنها نشان خواهد داد و از این طریق آنها را با دین اصیل خودشان آشنا خواهد ساخت و بر اساس همان احکام تحریف نشده آیین خودشان با آنان رفتار خواهد کرد. در روایتى مى‏خوانیم از جمله کارهاى حضرت امام زمان علیه السلام پس از ظهور این است که وى تورات اصلى و انجیل اصلى و سایر کتاب‏هاى انبیاى گذشته را از یک مخفیگاه خارج خواهد ساخت.(3) 
دیدگاه دیگر این است که آن حضرت پس از ظهور، مردم را در تمام زمینه‏هایى که به بیراهه رفته‏اند ارشاد خواهند کرد تا به راه و شیوه‏هاى درست دست ‏یابند؛ چون انحرافات دوران غیبت تنها در احکام دینى نیست چرا که در اثر جهل و ناآگاهى در عرصه‏هاى سیاسى، علمى و صنعتى نیز مردم دچار اشتباهات زیادى مى‏شوند. طرفداران این برداشت نیز به برخى از روایات که مشتمل بر تعابیر خاصى هستند تمسک مى‏جویند. به عنوان مثال از امام صادق علیه السلام روایت ‏شده است که آن حضرت فرمودند: 

(دیدگاه دیگر این است که قائم آل محمد (صلى الله علیه و آله) را از این رو مهدى مى‏گویند که مردم را به امورى که بر آنها پوشیده است راهنمایى خواهد کرد. وى پس از ظهور جهت ارشاد پیروان ادیان دیگر کتاب‏هاى آسمانى تحریف نشده آنها را به آنها نشان خواهد داد و از این طریق آنها را با دین اصیل خودشان آشنا خواهد ساخت و بر اساس همان احکام تحریف نشده آیین خودشان با آنان رفتار خواهد کرد.) 

آن حضرت را مهدى مى‏گویند چون مردم را به امورى که گم کرده‏اند هدایت مى‏کند. (4) 
این تعبیر شامل انحراف سیاسى و اقتصادى و فرهنگى و اجتماعى و ... نیز مى‏شود . 
نتیجه آن که مى‏توان گفت چون امام زمان علیه السلام به برکت علم بى‏نظیرى که دارند، مردم را در تمام عرصه‏هاى حیات فردى و اجتماعى و علمى و دینى به راه صحیح هدایت ‏خواهند کرد و آنها را از تمام گمراهى‏ها نجات خواهند داد به این مناسبت آن حضرت را «مهدى‏» مى‏گویند. البته در برخى روایات نیز به این نکته هم اشاره شده است که یکى از چیزهاى مخفى که حضرت مهدى علیه السلام مردم را به آن هدایت ‏خواهند کرد؛ ذخایر زیرزمینى و معادن است که شاید این لقب به این قبیل از عملکردهاى حضرت مهدى علیه السلام نیز دلالت داشته باشد . 

2- قائم: گرچه همه انبیا و امامان با توجه به شرایطى که در آن واقع شده بودند قائم به حق بودند اما حضرت مهدى علیه السلام را بالخصوص قائم لقب داده‏اند. وقتى ابوحمزه ثمالى به امام محمد باقر علیه السلام عرض کردند: 

اى فرزند رسول خدا مگر همه شما اهل‏بیت قیام کننده به حق نیستید؟
حضرت فرمودند: چرا همه ما براى حق قیام مى‏کنیم . 
آنگاه ابوحمزه سؤال مى‏کند: 
پس چرا از بین همه اهل‏بیت فقط به صاحب‏الامر علیه السلام قائم گفته مى‏شود؟ 

(حضرت باقر علیه السلام مى‏فرمایند: 

موقعى که حضرت سیدالشهداء علیه السلام به شهادت رسیدند همه فرشتگان آسمان‏ها از این پیشامد ناراحت و متالم شدند. خداوند متعال به منظور دلدارى آنها امامان نه‏گانه از نسل امام حسین علیه السلام را به آنها نشان دادند آنگاه که به مهدى آل محمد صلى الله علیه و آله که در آن حال مشغول نماز و نیایش به درگاه حضرت حق بودند رسیدند خداوند متعال فرمودند: این همان قائمى است که به وسیله قیام او از قاتلان حسین بن على علیهماالسلام انتقام خواهم گرفت. (5) )

امام صادق علیه السلام روایت ‏شده است که آن حضرت فرمودند: 

آن حضرت را مهدى مى‏گویند چون مردم را به امورى که گم کرده‏اند هدایت مى‏کند. 


و امام صادق علیه السلام در این باره فرموده‏اند: 
مهدى علیه السلام را به خاطر قیامش براى حق قائم نامیده‏اند. (6) 

بر اساس این قبیل روایات چون دوازدهمین جانشین پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بزرگترین حکومت و قیام اصلاحى دینى را در طول تاریخ حیات بشر انجام خواهد داد و در سرتاسر حکومت عدل جهانى اسلام را مستقر خواهد ساخت‏ به آن حضرت لقب «قائم‏» داده شده است . 

در این باره روایت‏هاى دیگرى نیز هست که از بُعد دیگرى این مطلب را مورد توجه قرار داده‏اند که البته منافاتى با برداشت دسته اول ندارد. بر طبق این دیدگاه آن حضرت را قائم مى‏گویند چون سال‏ها پس از غیبت وقتى که مردم در اثر طول زمان یاد و خاطره آن حضرت را کم کم در اثر مشغول شدن به زینت‏هاى دنیا فراموش کردند، آن حضرت قیام خواهند کرد و حکومت عدل جهانى را در سرتاسر عالم برقرار خواهند ساخت؛ «قائم‏» نامیده شده است . 

در این زمینه از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت ‏شده است که آن حضرت فرمودند: 
از این جهت قائم ما اهل‏بیت را قائم نامیده‏اند که پس از فراموش شدن نامش قیام مى‏کند. (7) 

و یا وقتى از امام جواد علیه السلام سؤال مى‏کنند چرا او را قائم مى‏نامند؟ در جواب مى‏فرمایند: 

زیرا بعد از آن که نام آن حضرت از خاطره‏ها فراموش شود و اکثر مفقودین به امامت آن حضرت از دین خدا و اعتقاد به امامت ‏حضرت مهدى علیه السلام رویگردان شوند او قیام مى‏کند. (8) 
و نقل شده است‏ به محض شنیدن ظهور آن حضرت عده‏اى خواهند گفت: در طول این همه سال چگونه ممکن است او زنده مانده باشد باید تاکنون استخوان‏هاى او هم پوسیده شده باشد. چطور ادعا مى‏کند که او قیام کرده است؟ اما در هر حال آن زمانى که شرایط فراهم گردد و به اذن پروردگار عالم او قیام خواهد کرد. عظیم‌ترین انقلاب قابل تصور را رهبرى خواهد نمود و قافله بشریت را به سعادت واقعى رهنمون خواهد شد . 
.................
پى‏نوشت‏ها: 
1- عقدالدرر، باب 3، ص‏40/ اثباة‏الهداة، ج‏7، ص‏110 و 169 . 
2- منتخب‏الاثر، ص‏98 . 
3- بحارالانوار، ج‏51، ص‏29 . 
4- اثباة‏الهداة، ج‏7، ص‏110 . 
5- بحارالانوار، ج‏51، ص‏28 . 
6- همان، ص‏30 . 
7- معانى‏الاخبار، ص‏65 . 
8- کمال‏الدین، ص‏378 . 

فصلنامه موعود، ش 28 ، صادق سیدنژاد .

فردا دیر است ... !

در مورد فلسفه و حکمت غیبت آخرین حجت خدا سخنان بسیاری گفته شده و احتمالات متعددی مطرح گشته است. اما شاید این احتمال که فلسفه غیبت آزمودن مؤمنان و تشخیص مدعیان دروغین پیروی از ولایت و منتظران از ولایت‏مداران واقعی و منتظران راستین است، از دیگر احتمالات پذیرفتنی‏تر و نزدیک‏تر به واقع باشد.

کلاس درسی را در نظر بگیرید که آموزگار آن برای آزمودن دانش‏آموزانش دقایقی کلاس را ترک گفته اما دورادور نظاره‏گر آنان است. آنچه او مشاهده می‏کند چه خواهد بود؟ گروهی از دانش‏آموزان از غیبت آموزگار سوءاستفاده کرده و به اذیت دیگر همکلاسی‌ها پرداخته‏اند؛ گروهی دیگر با شیطنت‌های کودکانه خود همه کلاس را به هم ریخته‏اند؛ برخی از دانش‏آموزان هم فرصت را غنیمت شمرده و به انجام تکالیف عقب‏مانده خود مشغولند.

قطعا به هنگام حضور دوباره آموزگار به کلاس و اطلاع دانش‏آموزان از اینکه او دورادور همه آنها را زیر نظر داشته است، آنهایی که وقت خود را با شیطنت و بازیگوشی به هدر داده‏اند بسیار شرمنده خواهند شد.
همه ما در آزمونی بزرگ واقع شده‏ایم. آزمونی که اگر از آن سربلند بیرون آییم برترین مردم همه روزگاران خواهیم بود.

جهان عصر غیبت نیز همانند همین کلاس درس است. کلاسی که در ظاهر استاد در آن حضور ندارد. اما حرکات و سکنات هیچیک از دانش‏آموزانش از نگاه تیزبین استاد دور نیست و همه آنها باید به هنگام ظهور پاسخگوی شیطنت‌ها یا بازیگوشی‌های خود باشند.

شاید بیان کلامی از امام عصر علیه‌السلام برای درک بهتر آنچه گفته شد مؤثر باشد. آن حضرت می‏فرماید:

«فلیعمل کلّ امری‏ء منکم بما یقرب به من محبتّنا و لیتجنّب ما یدنیه من کراهتنا، و سخطنا، فإنَّ أمرنا بغتة. فجأة حین لا تنفعه توبة، ولا ینجیه من عقابنا ندم علی حوبة؛
پس هر یک از شما باید آنچه را که موجب دوستی ما می‏شود پیشه خود سازد و از هر آنچه که موجب خشم و ناخشنودی ما می‏گردد، دوری گزیند؛ زیرا فرمان ما به یکباره و ناگهانی فرا می‏رسد و در آن زمان توبه و بازگشت برای کسی سودی ندارد و پشیمانی از گناه کسی را از کیفر ما نجات نمی‏بخشد.»
(بحارالانوار، ج53، ص176)


آری، همه ما در آزمونی بزرگ واقع شده‏ایم. آزمونی که اگر از آن سربلند بیرون آییم برترین مردم همه روزگاران خواهیم بود و اگر از عهده آزمون برنیاییم فردای ظهور باید در برابر حجت خدا پاسخگو باشیم. پس بیاییم از همین امروز و پیش از آنکه واقعه ناگهانی ظهور فرا رسد خود را برای پاسخگویی در برابر امام عصر علیه‌السلام آماده کنیم؛ چرا که فردا خیلی دیر است.

ماهنامه موعود، بااندکی تصرف

فقط 313 نفر؟

چگونگی تسخیر جهان با یاران کم
چگونه ممکن است مردم دنیا تسلیم یک جمعیت اندک شوند و از عادات و اخلاق و برنامه‌ها و سنن خود دست بردارند؟

طبق روایات وقتی حضرت صاحب الامر علیه‌السلام ظاهر می‌شوند، نخست سیصد و سیزده نفر از خواص اصحاب آن حضرت در مکه حاضر می‌گردند و وقتی عده اصحاب و اجتماع کنندگان به ده هزار نفر رسید از مکه خارج می‌شوند.

غلبه آن حضرت و حکومت جهانی اسلام، ممکن است بطور معجزه انجام یابد و ممکن است با فراهم شدن اسباب ظاهری باشد و ممکن است به هر دو نوع واقع شود، چنانکه پیشرفت و غلبه پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به هر دو نوع بود.
اما بصورت معجزه، محتاج به توضیح نیست که حصول چنین پیروزی برای آن حضرت، به خواست خداوند، امری است ممکن و با بشارتهای حتمی که در قرآن مجید داده شده حاصل خواهد شد و خداوند به مصداق آیه:

«کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله ؛ چه بسیارند گروه اندکی که به اذن خداوند، بر گروه بسیاری چیرگی می‌یابند» (بقره/259)

آن حضرت، اصحابش و عموم بندگان شایسته خدا را بر همه غالب و حاکم و وارث و مالک ارض قرار می‌دهد.
و از لحاظ اسباب ظاهری هم حصول چنین پیروزی و تشکیل آن حکومت الهی عملی خواهد بود; زیرا آن حضرت در موقعی ظهور می‌کند که اوضاع و احوال اجتماعی و اخلاقی و سیاسی کاملاً مساعد باشد.

در آن موقع همه ملتها از زندگی معنوی و اخلاقی محروم، و دشمنی و کینه و ظلم و تجاوز، همه را نسبت به یکدیگر بدبین و از هم جدا ساخته و از اینکه کسی بتواند بدون مدد غیبی جامعه را رهبری کند، همه مأیوس می‌گردند و همه از وضع خود ناراضی، و از مکتبهای مختلف که عرضه می‌شود ناامید بوده و منتظر تغییر و عوض شدن اوضاع می‌باشند.
شاهد این حقیقت ظهور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و پیشرفت سریع اسلام است.

در یک چنین موقعیتی، حضرت مهدی علیه‌السلام و اصحابش، با نیروی ایمان و اخلاق حسنه و با نجات بخش‌ترین برنامه‌های عمرانی و اقتصادی و عدالت اجتماعی، قدم به میدان می‌گذارند و آن نهضت الهی و دعوت روحانی را شروع می‌کنند و مردم را بسوی خدا و زندگی برابری و برادری، عدل و امنیت، صفا و وفا، راستی و درستی و نظم صحیح، می‌خوانند و خود و اصحابش، نمونه همه فضایل بشری می‌باشند و با نیروی ایمان و استقامت و پشتکار و همتی که مخصوص مؤمنان ثابت قدم است، هدف و مقصد خود را تعقیب می‌نمایند. معلوم است این جمعیت با آن برنامه‌ها و وضع کار، در آن دنیای پرآشوب و غرق در طوفان گرفتاریها و فشارها، دلها را به خود متوجه نموده و فاتح و پیروز و موفق می‌شوند و هیچ نیروئی نمی‌تواند در برابر آنها مقاومت کند.

و شاهد این حقیقت، همان ظهور رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و پیشرفت سریع دین اسلام است، که یکی از علل ظاهری آن پیروزیهای پی در پی و درهم شکسته شدن ارتش‌های انبوه دولت شاهنشاهی ایران و امپراطوری روم، فساد اوضاع اجتماعی و اداری ایران و روم بود که مردم این کشورهای پهناور را برای قبول یک دعوت صحیح و حکومتی متکی به مبانی عدالت و مساوات آماده کرده بود. چرا راه دور برویم؛ مگر امام خمینی چه کرد؟! او نیز احیاگر دین خدا در عصر دین ستیزی و دین گریزی بود.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیةالله‌العظمی صافی گلپایگانی، بااندکی تصرف

چشم انتظار جانان

انسان در زندگی اجتماعی و فردی، مرهون نعمت انتظار است و اگر از انتظار بیرون بیاید و امیدی به آینده نداشته باشد، زندگی برایش مفهومی نخواهد داشت و بی‌هدف می‌شود.
حرکت و انتظار، در کنار هم می‌باشند و از هم جدا نمی‌شوند؛ انتظار علت حرکت و تحرک بخش است. آنچه مورد انتظار است، هرچه مقدس‌تر و عالی‌تر باشد، انتظارش نیز ارزنده‌تر و مقدس‌تر خواهد بود و ارزش مردم را باید از انتظاری که دارند شناخت:

یکی انتظارش اینست که پایان سال شود و حقوقش زیادتر گردد.

یکی دیگر انتظارش اینست که پایان سال تحصیلی برسد، مدرکی بگیرد و بوسیله آن شغل مناسبی تهیه کند.

یکی منتظر است که وضعش روبه راه شود تا خانواده تشکیل دهد و همسری اختیار کند و از تنهایی خود را خلاص سازد.

یکی منتظر است درآمدش بیشتر شود، خانه شخصی، ماشین سواری و ... خریداری کند، یا اگر همت و نظرش بلند باشد، بیمارستان، مسجد، مدرسه، کتابخانه و ... تاسیس کند.

یکی انتظار دارد در فلان مناقصه و یا مزایده برنده شود. 

خلاصه همه منتظرند، کاسب، صنعتگر، کشاورز، باغدار، معلم، پدر و مادر همه منتظرند، بلکه ملتها و جامعه‌ها و حکومتها نیز منتظرند. 

لذا قرآن کریم نیز می‌فرماید:

«قل کل متربص فتربصوا ؛ بگو همه منتظرند، پس منتظر باشید.» (طه/135)

اگر انتظار در این دنیا از بشر گرفته شود، دیگر ادامه حیات برایش بی‌لذت و بی‌معنی است. انتظار است که زندگی را لذت بخش، با روح و بامعنی می‌سازد و شخص را به زندگی علاقه‌مند می‌نماید. پس همه جهان، همه مردم و افراد، تا هستند و در سراشیبی سقوط و انقراض و فنا و مرگ و نیستی وارد نشده‌اند، منتظرند و باید منتظر باشند.

اسلام و انتظار:

اسلام که تعلیمات و هدایتهایش بر اساس فلسفه عمیق و صحیح اجتماعی و واقعی قرار دارد، اصل انتظار و نگاه به سوی آینده را پشتوانه بقای جامعه مسلمان و محرک احساسات و مهیج روح فعالیت قرار داده است و انتظار آینده بهتر و عصر فتح و گشایش و فرج را برترین اعمال شمرده است و رهبر عظیم‌الشان آن، انتظار فرج را افضل اعمال امت خود معرفی فرموده است.

فلسفه انتظار به عنوان یک عامل و ماده حیاتی مهم در تمام ادیان آسمانی وجود داشته و رمز بقا و موجودیت آنها بوده است.

این انتظار، شخص را محکم و مقاوم، با اراده و نفوذ ناپذیر، مستقل و شجاع و بلند همت می‌سازد. 

این انتظار لفظ نیست، گفتن نیست، عمل است، حرکت است، صبر و شکیبایی و مقاومت است.

آیت الله العظمی صافی گلپایگانی؛ کتاب امامت و مهدویت ؛ با اندکی تصرف


امام مهدی(ع) مظهر کمال

علم و دانش بیست و هفت حرف (بیست و هفت شاخه و شعبه) است تمام آنچه پیامبران الهی برای مردم آوردند دو حرف بیش نبود و مردم تاکنون جز آن دو حرف را نشناخته‌اند. اما هنگامی که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف (بیست و پنج شاخه و شعبه) دیگر را آشکار و در میان مردم منتشر می‌سازد و دو حرف دیگر را به آن ضمیمه می‌کند تا بیست و هفت حرف آن منتشر گردد.

اشاره:
تکاپوی انسان برای رسیدن به جامعه‌ای است که همة شرایط کمال وی در آن فراهم باشد. انبیا و اولیای الهی هم این مطلب را مطرح و در پی تحقق آن بوده‌اند اما آنچه تاکنون اتّفاق افتاده عدم وجود شرایط برای ایجاد یک نظام هماهنگ و جهانی الهی است. خداوند متعال در قرآن کریم وعده داده که این شرایط در آخرالزّمان به وجود خواهد آمد. پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نیز فرموده‌اند که زمینه‌های تکامل انسان، در زمان حضرت مهدی(ع) ایجاد خواهد شد. در این مقاله چگونگی شرایط و خصوصیات آن زمان از زبان ائمه اطهار، با تأکید بر کلام امیر مؤمنان(ع) مورد توجّه قرار گرفته است.

هدایت
خدای جهان خالقی حکیم است و هیچ موجودی را بیهوده و عبث نیافریده، چون خلق بی‌هدف نشانة ضعف و ناآگاهی است و این ویژگی‌ها نمی‌تواند در خداوند وجود داشته باشند. او هر مخلوقی را برای هدفی حکیمانه آفریده و آن را به سوی هدفش هدایت می‌کند.

وقتی به جهان و موجودات می‌نگریم آنها را یک مجموعة منظم و دارای نظام که در مسیری معین رو به سوی هدفی خاص حرکت می‌کند می‌بینیم. این حرکت حرکتی به سوی کمال است، و همة موجودات به سوی کمال در حرکت‌اند. اصولاً تمام حرکت‌ها در جهان نوعی حرکت کمالی هستند بدین معنی که خداوند هر موجودی را که آفریده، او را به کمال خاص خود رهنمون گشته است.1

در تعالیم کتاب آسمانی و آموزه‌های معصومین(ع) چنین روایت می‌شود که:
جهان منظم و دارای هدف بوده (هدایت عامه) انسان هم موجودی هدفمند و دارای هدف خاص و برای رسیدن به این هدف (هدایت خاص انسان) هم عقل و اختیار (به عنوان ابزاری درونی) و پیامبران و کتب آسمانی (به عنوان ابزاری بیرونی لازم و ضروری می‌باشند.

خداوند متعال که آفرینندة انسان است، بهترین کس برای خبر دادن از آینده و دادن برنامه برای سعادت انسان است. پیامبران را برای ابلاغ این اخبار و برنامه‌ها به بشر، مبعوث نموده است.

علی‌(ع) دلیل بعثت پیامبران را چنین بیان می‌نمایند:
خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود و هر چند گاه متناسب با خواسته‌های انسان‌ها، رسولان خود را پی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان باز جویند و نعمت‌های فراموش شده را به یادآورند. و با ابلاغ احکام الهی حجت را بر آنها تمام نمایند و توانمندی پنهان‌شده عقل‌ها را آشکار ساخته، نشانه‌های قدرت خدا را معرفی نمایند.2 

در ادامه خطبه مولا چنین می‌فرمایند:
خداوند هرگز انسان‌ها را بدون پیامبر، یا کتابی آسمانی، یا برهانی قاطع و یا راهی استوار رها نساخته است. 3
بنابراین فلسفة ارسال رسل و انزال کتب، بیان و ترسیم راه الهی همراه با حجت‌ها و برهان‌های قاطع و احکام روشن در هدایت انسان می‌باشد.

امام(ع) دربارة دلیل بعثت نبیّ اکرم و وجود ایشان، به تکمیل دوران نبوّت اشاره نموده، می‌فرمایند:
تا اینکه خداوند سبحان برای وفای یه وعدة خود و کامل گردانیدن دوران نبوّت، حضرت محمد(ص) را مبعوث کرد. پیامبری که از همة پیامبران پیمان پذیرش نبوّت او را گرفته بود و نشانه‌هایش شهرت داشت تولدش بر همه مبارک بود.4 در کتب آسمانی قبل از پیامبر اکرم(ص) تمامی مشخصات آن حضرت ذکر شده بود. چنانچه در قرآن آمده است:
کسانی که به آنان کتاب (آسمانی) دادیم (یهود و نصاری) محمد(ص) را همانند فرزندان خود می‌شناسند.5

ضرورت نصب امام
در تکمیل مبحث هدایت، امیرالمؤمنین(ع) مسئلة ضرورت وجود امام پس از پیامبر را بدین شکل مطرح می‌کنند: 
رسول گرامی اسلام(ص) در میان شما مردم جانشینانی برگزید که تمام پیامبران گذشته برای امت‌های خود برگزیدند، زیرا آنها هرگز انسان‌ها را سرگردان رها نکردند و بدون معرّفی راهی روشن و نشانه‌های استوار، از میان مردم نرفتند.6

همه پیامبران و حجّت‌های الهی آمده‌اند تا این شرایط برای انسان‌ فراهم شود. هر چند ایشان نهایت سعی خود را نموده‌اند امّا به دلیل شرایط زمانی و مکانی و دشمنان، هیچ‌کدام از آنها نتوانسته‌اند این شرایط را به نحو کامل فراهم نمایند. البّته در پرتو نور الهی پیامبران و امامان(ع) افراد شایسته‌ای در هر دوره به درجات عالی انسانی و ایمانی رسیده‌اند که بسیار محدود می‌باشند، امّا همه آحاد جامعه نتوانسته‌اند از این شرایط استفاده کنند و به کمال مطلوب برسند. زیرا اگر این‌گونه نبود می‌بایست در یک برهه از زمان هیچ فرد مشرک و ملحدی در جامعه وجود داشته باشد.

همه پیامبران انسان‌ها را وعده به آمدن نبیّ اکرم(ص) داده‌اند چنانکه در مطلب قبل آوردیم مولا علی(ع) در مورد پیامبر گرامی اسلام فرمودند:

(خداوند) از همه پیامبران پیمان پذیرش نبوّت او را گرفته بود. 7
نبّی اکرم(ص) و ائمّه معصومین(ع) هم وعده به آمدن حضرت صاحب‌الامر(عج) داده‌اند و وعده نموده‌اند که در زمان این حجت الهی تمام شرایط برای رشد و کمال انسانی فراهم می‌گردد و همه انسان‌ها در این زمان به کمال می‌رسند.

اسباب کمال در حکومت مهدوی
عواملی که حکومت حضرت مهدی(عج) را موجد شرایط کمال انسانی می‌سازند.ژ

1. مهم‌ترین عامل و مهیا کنندة تمام شرایط، «منوّر شدن زمین به نور الهی» است و خداوند با عنایت ویژه‌ای که به آن حضرت دارد، خود، شرایط ظهور و تحقق آرمان‌هایشان را فراهم می‌سازد. در روایات از این موضوع، تعبیر به اشراق گردیده است از جمله مفضل بن عمر گوید از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمودند: 
همانا چون قائم(ع) قیام کند زمین به نور پروردگارش روشن می‌شود.8

2. همچنانکه از اسم حضرت(مهدی) پیداست ایشان به همة امور، کاملاً هدایت شده‌اند و هیچ امر مخفی بر ایشان پوشیده نیست. بنا به فرمایش امام صادق(ع) که می‌فرمایند:
زیرا او بر امری پوشیده هدایت می‌شود.9
در نتیجه دیگران را نیز از جمله به امور مخفی و پوشیده هدایت می‌کند.

3.ایشان صاحب حکومت عدل‌اند. حضرت صاحب عدل مطلق، فراگیر، جهان شمول و بدون قید هستند، امام زین‌العابدین(ع) در این باره می‌فرمایند:
امام مهدی(ع) زمین را از قسط و عدل پر می‌گرداند.10

بنابراین در آن نظام روحیّه التیام، خوگرفتن دل‌ها به یکدیگر بر جان و روح حاکم می‌گردد. این‌همه دزدی، خیانت، جنایت و قانون گریزی که در جوامع بشر دیده می‌شود دلیل عمده‌اش وجود جور و ستم در قوانین حاکم بر کشورها و یا جور و ستم در مقام تطبیق و اجرای قوانین است.

مولا علی(ع) نتیجة رابطة عادلانه بین حاکم و مردم را چنین بیان می‌نمایند:
آنگاه که مردم حقّ رهبری را ادا کرده و زمامدار حقّ مردم را بپردازد، حقّ در آن جامعه عزّت می‌یابد و راه‌های دین پدیدار و نشانه‌های عدالت برقرار و سنّت پیامبر پایدار می‌شود. پس روزگار اصلاح شده، مردم در تداوم حکومت امیدوار، و دشمن در آرزوهایش مأیوس می‌گردد.11

آنچه مسلّم است اینکه فقط در زمان حضرت مهدی امام زمان(ع)، این شرایط به وجود می‌آید، یعنی هم والی حقّ رعیت و مردم را به کمال رعایت می‌کند و هم مردم حقّ والی را. البته والیانی چون مولا علی(ع) حقّ رعیّت را به تمامی و کمال آن ادا نموده‌اند امّا طرف دیگر یعنی مردم این استعداد و آمادگی را نداشتند که حقّ والی خود یعنی مولا علی(ع) را رعایت نمایند. نه تنها ایشان را همراهی نکردند بلکه در بسیاری از موارد در مقابل ایشان ایستادند و حتّی جنگ‌ها بر علیه ایشان به راه انداختند و نهایتاً حضرت را به شهادت رساندند.

قابل توجه اینکه زمانی یک حاکم، یا هیئت حاکمة یک کشور می‌توانند عدالت را در جامعه گسترش دهند که زمینة روحی پیاده شدن عدل توسط مردم فراهم شده باشد. اگر عدل بودن دستوری ـ هرچه عادلانه و به حق ـ از سوی مردم درک نشود، هر چند حاکم یا حاکمان تلاش نمایند باز هم در مقام اجرا با مشکل روبرو می‌شوند. برای مثال اگر بهترین قوانین راهنمایی و رانندگی در کشوری طرّاحی شده و خبره‌ترین افراد برای اجرای آن نظارت داشته باشند تا زمانی که مردم ضرورت آن‌را درک نکنند، ارتکاب تخلفات توسط گروهی از آنان امری بدیهی است. قبض‌های سنگین جریمه در ارتباط با رانندگی گواهی روشن‌ بر این مطلب است.

حال ببینیم در زمان حضرت صاحب‌الامر برای مردم چه اتّفاقی می‌افتد و به زبانی دیگر مردم زمان حکومت حضرت ولی‌عصر(ع) چه خصوصیّتی خواهند داشت که آمادگی پذیرش قوانین عادلانه حضرت را به کمال دارند:

اول، علم در زمان حضرت به کمال می‌‌رسد یعنی حضرت ولی‌عصر(ع) پرده از تمامی علوم مقدور بشر برداشته، آن را به کمال در اختیار مردم قرار می‌دهند. شاهد این موضوع کلام گهربار حضرت امام صادق(ع) است که می‌فرمایند:
علم و دانش بیست و هفت حرف (بیست و هفت شاخه و شعبه) است تمام آنچه پیامبران الهی برای مردم آوردند دو حرف بیش نبود و مردم تاکنون جز آن دو حرف را نشناخته‌اند. اما هنگامی که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف (بیست و پنج شاخه و شعبه) دیگر را آشکار و در میان مردم منتشر می‌سازد و دو حرف دیگر را به آن ضمیمه می‌کند تا بیست و هفت حرف آن منتشر گردد.12

دوم، شعور و احساس مردم بسیار بالا می‌رود به حدّی که می‌توانند این نظام عادلانه را تحمل و حتی خود، در اجرای آن نقش اساسی داشته باشند.
حضرت صادق(ع) می‌فرمایند:
هنگامی که قائم ما قیام کند خداوند آنچنان گوش و چشم شیعیان ما را تقویت می‌کند که میان آنها و قائم (رهبر و پیشوایان) نامه‌رسان نخواهد بود. با آنها سخن می‌گوید و سخنش را می‌شنوند و او را می‌بینند در حالی که او در مکان خویش است (و آنها در نقاط دیگر جهان).13

سوم، به آنها حکمت داده می‌شود که مهم‌ترین عامل در ایجاد شرایط اجرای عدالت در جامعه است، زیرا نشانگر درک بالای مردم آن زمان و انجام امور بر اساس عقل و خرد است و کسی که حکیم باشد کار خلاف عقل انجام نمی‌دهد. امام باقر(ع) می‌فرمایند:

 در زمان حضرت صاحب، به خلق، تا آنجا حکمت داده می‌شود که زن در خانة خود حکم می‌کند به کتاب خداوند و سنت رسول خدا.14

اما رهبری و اجرای عدالت حضرت مهدی(عج) چه خصوصیّاتی را داراست و چگونه می‌تواند عدالت، فضایل، مکارم اخلاقی و در یک کلام تمام خوبی‌ها را بر جهان حاکم نماید.

اولاً: امام زمان(ع) بندگان خدا را برای خدا دوست دارد و برای او همه بندگان خدا یکسان و مساوی هستند، چه مرد و چه زن چه کوچک و چه بزرگ و هر نژاد و قوم که باشند. البته این سیرة همه اجداد طاهرین ایشان(ع) بوده است بر خلاف اکثر حاکمان که مردم را برای خود و در جهت منافع خودشان می‌خواهند. امام علی‌(ع) می‌فرمایند:

مردم من شما را برای خدا می‌خواهم و شما مرا برای خودتان.15 

امام زمان(ع) نیز مردم را برای خدا می‌خواهد و کسی که مردم را برای خدا بخواهد تنها حکم خدا را بر ایشان جاری می‌سازد.

ثانیاً: دانش امام دانشی وسیع و گسترده است و احاطة کامل به همة ابعاد عدالت و فرودگاه‌های آن دارد. امیرالمؤمنین(ع) در این‌باره می‌فرمایند:

زره دانش بر تن دارد و با تمامی آداب و معرفت کامل آن را فرا گرفته است.16

ثالثاً: حکم و قضاوت ایشان است که زمینة اجرای عدالت را فراهم می‌نماید. زیرا حضرت با علم الهی حکم نموده و برای حکم دادن نیاز به بیّنه و دلیل ندارد و خود، گناه‌کار و خاطی را با علم خدایی کاملاً می‌شناسد. امام صادق(ع) فرمودند:
 دنیا به پایان نخواهد رسید تا اینکه مردی ازما اهل بیت خروج نماید. در حالی که با حکم و داوری می‌نماید و از مردم بیّنه و دلیل نمی‌خواهد.

4. زمین تمام ذخایر و ثروت‌های خود را در اختیار حضرت قرار می‌دهد و امام آنها را در بین مردم تقسیم می‌نمایند، مردم تا آنجا غنی می‌شوند که هیچ فردی که بتوان به او صدقه داد پیدا نمی‌شود. امام صادق(ع) می‌فرمایند: 

در زمان ظهور (حضرت مهدی(ع)) زمین گنج‌های خود را آشکار سازد، بدان سان که مردم در روزی زمین گنج‌ها را ببینند و برای احسان کردن به کسی به وسیلة مال خود یا دادن زکات به او جست وجو کنند، ولی هیچ کس را نیابند که احسان یا زکات را بپذیرد و مردم به واسطة آنچه خداوند بدا‌ن‌ها روزی کرده همگی بی نیاز و توانگر شوند.18
به همین دلیل کسی نیازی نمی‌بیند که به حقوق دیگران تجاوز نماید و هر کس هر چه بخواهد در اختیار دارد. البته رشد عقلی، علمی و ایمانی انسان‌ها این امر را تقویت می‌نماید. امام باقر(ع) وجود امنیت و برادری در آن زمان را بدین‌گونه بیان می‌نمایند:

به هنگام رستاخیز امام قائم(ع) آنچه هست دوستی و یگانگی است، تا آنجا که هر کس هر چه نیاز دارد از جیب دیگری برمی‌دارد بدون هیچ ممانعتی.19

جمع‌بندی
از این نوشتار این نتیجه به دست می‌آید که شرایط تحقق آرمان‌های انسان ـ چه به لحاظ مادّی و چه معنوی ـ تنها و تنها در زمان تشکیل حکومت حقّه حضرت مهدی(ع) ـ ارواحنا له الفداء ـ ایجاد می‌گردد. از لحاظ مادی انسان امید رفاه کامل در زندگی را دارد که با توجه به تکامل علوم و برکت خداوند در زمین و فراوانی ثروت، کامل‌ترین شرایط رفاه مادّی انسان به وجود می‌آید. آبادانی، فراوانی نعمت، رشد و توسعة تکنولوژی، ظهور برکات زمین و توسعه امنیت از جمله نتایج تشکیل آن حکومت است. از لحاظ معنوی نیز تمام شرایط رشد معنوی انسانی در آن روزگار محقق می‌شود. تکامل عقول، اشراق نور الهی بر زمین و بر دل و جان بندگان خدا، نابودی کامل دشمنان انسانیّت و استقرار دین الهی شرایط را برای رشد معنوی همة حق‌طلبان فراهم می‌آورد. 

محمد مهدی خالقی
ماهنامه موعود 

معرفت امام عصر(ع)

اقتراح با حضور حجج‌اسلام و المسلمین محمدباقر تحریری، سید محمد مهدی میرباقری، دکتر ابراهیم شفیعی سروستانی

اشاره:
موضوع معرفت امام عصر(ع) یکی از مباحثی است که قدمتی به اندازة تاریخ اسلام دارد. روایت مشهور«من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتةً جاهلیّةً» را شیعه و سنی در بسیاری از کتب حدیثی و غیر حدیثی خود نقل کرده‌اند و تمام فرق اسلامی آن‌را صحیح و معتبر می‌دانند. آن‌را بهانه‌ای برای گفت‌وگو و اقتراح با استادان بنامی که در این باره به نگارش کتاب و ایراد سخنرانی پرداخته‌اند قرار دادیم که ثمره این اقتراح تقدیم حضور شما خوانندگان گرامی می‌شود. امید که اسباب رضایت حضرتش را فراهم آورده، مقبول طبع شریف شما قرار گیرد.ان شاءالله.

 برای آغاز گفت و گو از استادان حاضر پرسیدیم که در حدیث «من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتةً جاهلیّةً» منظور از معرفت چیست؟ حجت‌الاسلام تحریری در پاسخ به این سؤال، ضرورت شناخت راهی را که خداوند برای سعادت و کمال بشریت قرار داده، به وسیله و مدد راهنمایی که خود او فرستاده، بدیهی دانست و شناخت ابعاد مختلف وجودی این راهنمایان را تکلیف همگان برشمرد.

 حجت‌الاسلام تحریری: قبل از هرچیز باید جایگاه امامت در نظام اسلام برای ما مشخص بشود؛ با فهم آن معرفت امام نیز جایگاه خویش را نزد ما پیدا می‌کند.
 
خداوند متعال، انسان را برای هدفی متعال آفریده و برای رسیدن به این هدف عالی، راه مشخصی را به او معرفی نموده است. این راه را مبلغانی شایسته که همان انبیا و رسل هستند به انسان رهنمون شده‌اند. در قرآن کریم از عده‌ای با عنوان «امام» نام برده شده که ادامه دهندة راه انبیا و رسل هستند. امام از دیدگاه قرآن، همان پیشوا و مقتداست که الگوی انسان‌ها در اعمال، رفتار و گفتارشان هستند.

مقصود از معرفت امام در این حدیث شریف، این است که انسان در ضمن اعتقاد به دین الهی و رسولان خدا، نیاز به شناخت آن کسی دارد که از سوی خداوند متعال معرفی شده است تا او را در تمام جنبه‌های فکری و مسائل عملی برای رسیدن به سعادت در دنیا و آخرت الگوی خویش قرار دهد. نیاز به وجود چنین راهنمایانی که خداوند آنان را معرفی نموده، مورد تأیید عقل نیز است. هر کس بسته به میزان درک عقلانی خود باید این راهنمایان را بشناسد، تا به بالاترین مرتبة ممکن برای تعالی خود در این مسیر کمال دست یابد.

زمان جاهلیت زمانی است که افراد در جهل و نادانی فرو رفته بودند و در برابر زندگی سعادتمندانه بی‌تفاوت بوده، به زندگی حیوانی عادت کرده بودند.

 حجت‌الاسلام سید محمدمهدی میرباقری در ابتدا، این حدیث را از جمله روایات غیر قابل خدشه، نزد شیعه و سنی دانست. سپس با استناد به این روایت و آیات و روایات دیگر، حیات را به دو دسته تقسیم کرده، به تبیین ابعاد و ویژگی‌های حیات طیبه پرداخت. به بیان استاد تنها راه دست یافتن به حیات طیبه و بهره‌مندی از آثار آن کسب معرفت نسبت به معصومان و به خصوص امام عصر(ع) است.

 حجت‌الاسلام سید محمدمهدی میرباقری: این حدیث را فریقین نقل کرده‌اند؛ لذا از لحاظ سند قابل مناقشه نیست. از نظر دلالت هم مضامین بسیار بلندی دارد.

از این حدیث استفاده می‌شود که مرگ و زندگی انسان، هر کدام به دو دستة جاهلی و ایمانی ـ اسلامی تقسیم می‌شوند. این مضمون، در روایات متعددی که بسیاری از آنها در «کتاب الحجة» کافی آمده است می‌توان مشاهده کرد. مثلاً گفته‌اند: «هر کس می‌خواهد حیاتش مانند حیات انبیا باشد و وارد بهشتی که حضرت حق و رحمانیت الهی آن را غرس کرده شود، باید ولایت علی(ع) و امامان پس از ایشان(ع) را بپذیرد».

کسی که در این حیات نیست احساسی از آن درجات بهشتی ندارد. حتی اگر روزی او را به درون آن بهشت‌ها ببرند برای او با یک باغ و بوستان عادی تفاوتی نخواهد داشت. اگر این شخص علاوه بر اینکه نابیناست، حواس شنوایی، لامسه و بویایی‌اش هم در آن فضا کار نکند، از آن فضا هیچ درکی نخواهد داشت. کسی می‌تواند وارد این فضا بشود که قوای ادراکی او هماهنگ با آن باشد. کسی که به آن منزلت از حیات رسید درجات جنت قرب و رضوان را می‌تواند درک کند.

گاهی در روایات، از این حیات که انسان را به درک حضور حضرت حق و درجات قرب و جنت و نیز ابتهاجات قرب و رنج بُعد و فراق نائل می‌کند به حیات طیّبه یاد می‌شود. این همان حیات است که خداوند در وجود مقدس ولی الله الاعظم و انوار پاک چهارده معصوم(ع) قرار داده است.

در روایت معروفی از امیرالمؤمنین(ع) آمده که فرمودند: 
«به حقیقت، خداوند متعال به کلمه‌ای تکلم نمود و آن کلمه نوری شد که پیامبر، من و فرزندانم را از آن آفرید. آنگاه به کلمه [دیگری] تکلم فرمود که آن روحی شد، و آن روح را در آن نور قرار داد. پس ما آن کلمه و روح الهی هستیم».

حقیقت «کلمة روح» در وجود معصمومان(ع) قرار داده شده و حقیقت حیات از آنجا ناشی می‌شود. ایشان سرچشمة حیاتند و ماء معین. همان‌که در زیارات امام زمان(ع) می‌گوییم: «سلام بر تو ای سرچشمة حیات.» با توجه به اینکه ولایت مصومان(ع) سرچشمة حیات طیبه است آیه «یا أیّها الناس استجیبو الله و للرّسول إذا دعاکم لما یُحییکم2؛ ای مردم خدا و رسولش را اجابت کنید آنگاه که شما را می‌خوانند تا حیات بخشند». 

معنای «سبب حیات» را ولایت امیرالمؤمنین(ع) گفته‌اند، تا ما به آن فضا برویم و از آن برخوردار شویم.

اگر ما قائل به چنین حیاتی باشیم که در تولّی به معصوم(ع) و حیات ایشان ظاهر می‌شود، هر چه بیشتر مقامات معصومان(ع) را درک کنیم بیشتر به این حیات راه پیدا می‌کنیم. به طور طبیعی کسی که از این حیات برخوردار شود مَماتش هم با دیگران متفاوت می‌شود. ممات چنین کسی ادامه همین حیات و سیر و پلی به درجات بالاتر این حیات است. از همین‌رو کسی که از این حیات بهره‌مند نبود، مرگش هم به مانند حیاتش، ممات جاهلی می‌شود.

خلاصه اینکه ما دو نوع حیات و ممات داریم: یکی حیات و ممات محمّد و آل محمّد(ع) که انسان با شفاعت ایشان به این درجه از حیات و ممات می‌رسد. معرفت امام، مقدمة برخورداری از آن شفاعت و جریان نور حقّ و حجّت حق در وجود ماست. اگر کسی از این معرفت محروم شد به طور طبیعی از برکات و آثار شفاعت معصوم(ع) که دمیدن آن روح و حیات و نیز تنزّل حیات امام در وجود انسان و جاری شدن آن نورانیت و حیات است محروم می‌شود، و مرگ او مرگ جاهلی می‌شود چنانچه حیات او هم حیاتی جاهلی است.

تعبیر دیگر از این روایت این است که انسانی که به معرفت امام نمی‌رسد، انسانی است که گویا در دوران جاهلیت و پیش از بعثت مرده است و از نور هدایت و هرآنچه در قرآن است ـ نور، هدایت، ذکر، رحمت، موعظه و... ـ و انواری که در وجود مقدس حضرت است ـ چراغ درخشنده، رحمت برای جهانیان و... ـ محروم است؛ یعنی او نتوانسته است آن انواری را که با این وجود مقدس نازل شده، دریافت بکند. دریافت و ادراک نبی اکرم(ص)، نور و ذکر ایشان و همة حقایقی که با آن وجود مقدس نازل شده از طریق معرفت امام حاصل می‌شود؛ چون امام است که راه ما را به سوی امام باز می‌کند: «من شهر علمم و علی درِ آن است». اگر امام را باب و سبیل به سوی حقیقت نبی اکرم(ص) بدانیم و ایشان را «اهل بیت نبوّت»؛ و نیز نبی اکرم(ص) را همان ذکری که در قرآن کریم آمده است: « قد أنزلنا إلیکم ذکراً»4 و امامان(ع) را «اهل ذکر»: «فاسألوا أهل الذّکر»5 پس برای رسیدن به ذکر باید از طریق اهل ذکر اقدام کنیم. برای دستیابی به بیت النبوه باید به اهل بیت راه را پیدا کنیم و از طریق باب به مدینه وارد شویم؛ یعنی معرفت امام طریق معرفت به همة حقایق نازل شده با وجود مقدس نبی اکرم(ص) است.

 دکتر ابراهیم شفیعی سروستانی که سومین شرکت کننده در این اقتراح بود، در پاسخ به پرسش فوق منظور از معرفت را با استناد به یک روایت، این‌چنین بیان کرد که اهل هر زمانی امامی را که باید از او فرمان ببرند بشناسند. سپس توضیحات نویسندة اثر شریف مکیال المکارم را درباره این حدیث بیان نمود، در نهایت متذکر این مسئله مهم شد که، شناخت امام عصر(ع) بدون شناخت امامان پیش از ایشان ممکن نیست.

 دکتر ابراهیم شفیعی سروستانی: اولین و مهم‌ترین وظیفه‌ای که هرشیعه منتظر برعهده دارد کسب معرفت نسبت به وجود مقدس امام و حجت زمان خویش است. روایت فوق روایت متواتری است که از طریق شیعه و سنی از پیامبر اکرم(ص) و نیز امامان معصوم(ع) نقل شده است.

امام حسین(ع) دربارة معرفت امام می‌فرمایند: «هان ای مردم، همانا خداوند ـ که بزرگ باد یاد او ـ بندگان را نیافرید مگر برای اینکه او را بشناسند. پس هر گاه او را شناختند، او را بپرستند و با پرستیدن او از از بندگی هرآنچه جزخداست بی‌نیاز گردند».

مردی از ایشان پرسید: ای فرزند رسول خدا(ص)، پدر و مادرم به فدایت، معرفت خدا چیست؟
حضرت فرمود: «این است که اهل هر زمانی امامی را باید از او فرمان ببرند بشناسند.»

به عبارت دیگر، فلسفة آفرینش انسان رسیدن به مقام معرفت خداست؛ اما این معرفت حاصل نمی‌شود مگر به معرفت امام و حجت عصر(ع)؛ زیرا امام آینه تمام نمای حق و واسطة شناخت خداست. مرحوم فقیه احمدآبادی در کتاب ارزشمند مکیال المکارم با استفاده از روایات متعدد مفهوم معرفت امام را چنین توضیح می‌دهد: «بدون تردید مقصود از شناختی که امامان ما ـ که درود و سلام خداوند بر ایشان باد ـ تحصیل آن‌را نسبت به امام زمانمان امر فرموده‌اند، این است که ما آن حضرت را آن‌چنان که هست بشناسیم؛ به گونه‌ای که این شناخت سبب در امان ماندن ما از شبهه‌های ملحدان و مایة نجاتمان از اعمال گمراه‌کنندة مدعیان دروغین باشد و این چنین شناختی جز به دو امر حاصل نمی‌گردد: اول، شناختن امام(ع) به نام و نسب؛ و دوم، شناخت صفات و ویژگی‌های او که به دست آوردن این دو شناخت از اهمّ واجبات است».1

البته امر دومی که در کلام فوق بدان اشاره شده در عصر ما از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و در واقع این نوع شناخت است که می تواند در زندگی فردی و اجتماعی منتظران منشأ اثر و تحول باشد؛ زیرا اگر کسی به حقیقت به صفات و ویژگی‌های امام عصر(ع) و نقش و جایگاه آن حضرت در عالم هستی و فقر و نیاز خود نسبت به او واقف شود، هرگز از نام و یاد حضرتش غافل نمی‌شود.

نکته‌ای که در اینجا باید در نظر داشت، این است که شناخت امام زمان(ع) از شناخت دیگر امامان معصوم(ع) جدا نیست و اگر کسی به طور کلی به شأن و جایگاه امامان هدایت(ع) واقف شد، صفات و ویژگی‌های آنان را شناخت و به مسئولیت خود در برابر آنان پی برد، قطعاً نسبت به امام عصر(ع) نیز به شناختی شایسته می‌رسد.

 در ادامة اقتراح، از عزیزان پرسیدیم که، آیا این معرفت اکتسابی است یا اعطایی؟ حجت‌الاسلام تحریری آن را اکتسابی، و با بهره‌مندی از مقدمات و لوازم متناسب این نیاز ـ که خداوند به انسان‌ها اعطا کرده ـ دانست.

 حجت‌الاسلام تحریری: با توجه به جزئیاتی که گفته شد، مسلماً این معرفت اکتسابی است. البته وقتی دربارة امور و به خصوص معرفت اکتسابی تأمل می‌کنیم می‌بینیم که باز تأکید روی اعطایی بودن آن است. انسان در درون خود به امامی که او را به سمت مبدأ و هدف آفرینشش رهنمایی کند، احساس نیاز می‌نماید و این احساس برای او قابل درک است. این معرفت فطری، ناآگاهانه و یا نیمه آگاهانه است. خداوند متعال به انسان عقلی داده که در زمان معینی شکوفا می‌شود. با شکوفا شدن عقل، انسان درک‌هایی پیدا می‌کند. پس از پیدا شدن این درک‌ها، انسان به سمت شکوفا کردن درک‌های فطری‌اش حرکت می‌کند.

حجت‌الاسلام والمسلمین میرباقری با توجه به مواردی که در پاسخ به پرسش اول بیان کرده بود توضیحات بیشتر درباره این سؤال را همراه با مطالب مربوط به پرسش سوم ارائه کرد. 

 دکتر ابراهیم شفیعی سروستانی در پاسخ به پرسش دوم، کسب معرفت را هم اعطایی دانست و هم اکتسابی؛ با توجه به بیانات استاد، گام‌های اولیه را باید شخص بردارد و نسبت به امام(ع) معرفت اجمالی پیدا کند. سپس در ادامه راه، با انجام اعمال صالح و ترک گناهان، با اهل بیت(ع) ایجاد سنخیت کند تا مراتب بعدی معرفت را به او اعطا کنند.
 
 دکتر ابراهیم شفیعی سروستانی : از آیة شریفة «إلیه یصعد الکلم الطیـّـب و العمل الصالح یرفعه؛6 سخنان پاکیزه به سوی او بالا می‌رود و اگر شایسته آن را رفعت می‌بخشد». می‌توان دریافت که اگر معرفت را آن کلم طیبی که به سوی خداوند بالا می‌رود در نظر بگیریم، آنچه این معرفت را بالا می‌برد قطعاً عمل صالح است.

منظور از این معرفت، مسلماً معرفت شناسنامه‌ای نیست و الّا آنها که در زمان حیات معصومان(ع) می‌زیستند به طورمستقیم هم ایشان را می‌دیدند، به نام و ویژگی می‌شناختند و هم با ایشان ارتباط داشتند اما حظّ و بهره‌ای از این معرفت خود نداشتند؛ چون سعة وجودی و ظرفیت این معرفت را نداشتند.آنچه که این سعه وجودی و ظرفیت شناخت کامل معصوم(ع) را در ما ایجاد می‌کند، عمل صالح است. این عمل صالح کمک می‌کند که روز به روز بر معرفت ما افزوده شود. اینکه به ما توصیه و سفارش کرده‌اند که به عنوان یک وظیفه در دوران غیبت دعای «اللّهم عرّفنی نفسک...» را بخوانید، در پاسخ به حیرت راوی از این دوران بوده است. در بند آخر این دعا هم گفته می‌شود: «خدایا اگر حجتت را به من نشناسانی گمراه خواهم شد». این معرفت با مطالعه و خواندن صرف، به دست نمی‌آید و مقدماتی نیاز دارد. مقدمة شناخت کامل از امام فراهم شدن سنخیت میان محبّ و امام است و این سنخیت تنها با انجام اعمال صالح و ترک گناهان به دست می‌آید و این سنخیت باعث می‌شود که ما به مراتب وجودی امام پی ببریم و معرفت خودمان را به سطح بالایی برسانیم.

پس این معرفت در مراحلی، هم اکتسابی است هم اعطایی. قدم‌های اولیه را باید خودمان برداریم و برای شناخت ائمه(ع) و کسب معرفت نسبت به ایشان و مقاماتشان تلاش کنیم و همزمان با آن، با انجام اعمال صالح و دوری از گناهان، رفته رفته این سنخیت را کسب کنیم تا این سنخیت ما را به مراتب بالاتر برساند.

.................

پی‌نوشت‌ها: 

1. موسوی اصفهانی، سید محمد تقی، مکیال المکارم، ج 2، ص 107. 
2. سورة انفال (8)، آیة 24. 
3. مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان(ع) در روز جمعه. 
4. سورة طلاق (65)، آیة 10. 
5. سورة انبیا (21)، آیة 7. 

6. سورة فاطر (35)، آیة 10.


ماهنامه موعود


امام مهدی (ع) شفاعت کننده امت

در مناقب خوارزمی به نقل از «سعد بن بشیر» از امیرالمؤمنین(ع) آمده است که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: 

من در کنار حوض (کوثر) بر شما وارد می‌شوم و تو ای علی ساقی آن، و حسن دفاع‌کنندة از آن، و حسین دستور دهنده، و علی بن حسین (کسی) که به سوی آن قدم می‌نهد و محمد بن علی، ناشر رحمت حقّ، و جعفر بن محمد سبقت‌گیرنده، و موسی بن جعفر احصاکنندة تعداد دوستداران و دشمنان و سرکوب‌کنندة منافقان، و علی بن موسی زیور و زینت مؤمنان، و محمد بن علی اهل بهشت را به درجاتشان می‌رساند، و علی بن محمد برای شیعیانش خطبه خوانده حورالعین را به شیعیان تزویج می‌کند، و حسن بن علی چراغ روشنی‌اهل بهشت، و مهدی شفیع آنها در روز قیامت است. در آنجاست که اذن داده نمی‌شود مگر برای کسی که خدا بخواهد و بپسندد. 

در همان کتاب به نقل از سلمان آمده است که: 
نزد پیامبر اکرم(ص) رفتم، و حسین بن علی(ع) را در آغوش او دیدم که چشمانش را می‌بوسد و دهانش را می‌بوید و می‌گوید: 

تو، سروری هستی که پدر و برادر و فرزندان تو نیز سرورند، تو پیشوا و پسر پیشوا و برادر پیشوایی، و پدر پیشوایان نیز هستی، تو حجّت الهی و فرزند و برادر حجّت الهی هستی، فرزندان تو نیز حجّت الهی هستند که نهمین آنها قائم آنان است.1
..............
پی‌نوشت: 
1. عسکری: «خوارزمی» آن را در کتاب خود مقتل الحسین(ع) و «ابراهیم محمد حموینی شافعی» در آخر جزء دوم کتاب فرائد السمطین با اندک تفاوت در بعضی از عباراتش نقل کرده‌اند. و نیز در کتاب خود به نام المهدی الموعود عند الجمهور در باب دوازدهم از آن و در کتاب ینابیع المودة، تألیف شیخ سلیمان حنفی، ص 487 نقل شده است.


ماهنامه موعود