گل نرگس

گل نرگس - مهدویت - شعر - عکس - مقاله - حکایت - نوشته ادبی و ... حضرت مهدی (عج)

گل نرگس

گل نرگس - مهدویت - شعر - عکس - مقاله - حکایت - نوشته ادبی و ... حضرت مهدی (عج)

در جستجوی جاوید

کبوتر خیالم پر می‌زند دوباره 

سر می‌کشد به هر جا با قلب پر ستاره 

پرواز با صفایش هر سو و هر کرانه 

در جستجوی عشقی جاوید و بی‌کرانه 

گاهی در اوج آسمان، گاهی فراز لانه 

گاهی بروی دشتها، سر می‌دهد ترانه 

در چشم نافذ او می‌خوانم این کنایه 

دنیا چقدر کوچک، اما پر از گلایه 

سنگ صبور من کو؟ دلتنگم از زمانه 

پیک نجات من کو؟ قلبم پر از بهانه 

در اشتیاق رویش در هر دعای ندبه 

می‌خواند او را دلم، هر صبح روز جمعه

ز قاطعان طریق ای ن‏زمان ‏شون دایمن

ز قاطعان طریق این‏زمان‏شوندایمن  
قوافل دل و دانش که مرد راه رسید 

عزیز مصر به رغم برادران غیور  
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید 

کجاست صوفى دجال فعل ملحد شکل  

بگو بسوز که مهدى دین پناه رسید 


خواجه حافظ شیرازى

سوار عرصه دین

نهان از دیده ها،‌خود کرده تا کی؟ 

  چو نور دیده ها در پرده تا کی؟ 

  مکن در پرده همچون شمع، مسکن 

  برون آ تا شود آفاق، روشن 

  تو شمع بزمگاه لامکانی 

  در این فانوس سبز آخر چه مانی؟ 

  چو شمع از نور خود آتش برانگیز 

  بسوز این تیره فانوس و فروریز 

  چو داد اول زمان، نور تو پرتو 

  تو خود هم مهدی آخر زمان(عج) شو 

  سوار عرصه دین همگنان کن 

  چو شمعش، ذوالفقار آتش فشان کن 

  عدم کن ظلمت کفر از ره دین 

  به برق تیغ خون ریز شه دین

اهلی شیرازی

پناه مهر

خود آن که پشت بر اهل زمانه کرد چو ما 

رخ طلب به ره صاحب الزمان (عج) دارد 

شه سریر ولایت، محمد بن حسن (ع ) 

که حکم بر سر ابنای انس و جان دارد  

... به یک گدای فرومایه صرف می سازد  

به یک فقیر تهی دست کیسه در میان دارد 

اگر نه دامن چترش پناه مهر شود 

زباد فتنه چراغش که در امان دارد؟  

به راه او شکفد غنچه تمنایش 

هوای باغ جنان آن که در جهان دارد 

برون خرام که بهر سواری تو مسیح (ع ) 

سمند گرم رومهر را، عنان دارد 

نهال جاه تو را آب تا دهد کیوان 

زچرخ و کاهکشان، دلوو ریسمان دارد 

... کلید حب تو بهر گشادکارش بس 

کسی که آرزوی روضه جنان دارد 

رسید عدل تو جا ی ی که زیر گن ب د چرخ 

کبوتر از پر شهباز، سایبان دارد 

اگر اشاره نمایی به گرگ، نیست غریب 

که پاس گله به صد خوبی شبان دارد
سعید یغمایی

ناچیز

مفتون تو را به این و آن میلی نیست 
مجنون تو را صحبتی از لیلی نیست 

در پای وصال تو اگر سر برود 

ناچیز بود در بر تو، خیلی نیست


محمد سعید عطارنژاد

شرقی ترین تبسم بغض آلود

در سایه سار غریب چشم من جز انتظار خیس تو بر پا نیست 
بر جاده های غمزده بی روح ، وقتی حضور سبز تو پیدا نیست 

در این غروب و هق هق باران زا چون ابرهای خسته و بغض آلود 
باید به کوه سر بگذارم من ، حالا که شانه های تو اینجا نیست 

بر شاخسار ترد نگاه من ، گل می کند دوباره غمی سنگین 
بر ساحل کویری چشمانم جز موج استغاصه دریا نیست 

گفتی بهار فصل غزل خوانی است ، فصل گشودن پر پرواز است 
اما شروع مرگ کبوترهاست وقتی که هیچ پنجره ای وا نیست 

حس می کنم که سمت نگاهم را باید به سوی جاده بچرخانم 
بوی بهار عاطفه می آید ، این بار نه به جان تو رویا نیست 

ایمان بیاوریم به آغاز فصل فروغ سبز خداوندی 
وقتی چراغ آه همه سوزان ، در این غروب سرد زمستانی است 

می ترسم از تلاقی چشمانم با چشم های تند تو نه هرگز 
شرقی ترین تبسم بغض آلود این ها برای چشم تو زیبا نیست 

وقتی که اشتیاق نگاهم را با یک سکوت سرد بیامیزی 
حتی بهشت دوزخ یخ بسته است چیزی به جز قساوت و سرما نیست 

من جز نگاه گرم تو چیزی از هر دو جهان ، عزیز نمی خواهم 
در واپسین دقایق آدینه وقت نگاه گرم تو آیا نیست 

عبدالرضا کوهمان جهرم

شب های بی ستاره

آتش گرفته است لباسی که بر تن است 
هر لحظه از حرارت داغی که با من است 

بر من بتاب ! بر من دل خسته ای غزل ! 
شب های بی ستاره من با تو روشن است 

ای عشق های پاک و مقدس ، کجا شدید؟ 
این قرن، قرن مردم آلوده دامن است 

دیگر به جای روز، شبی می وزد سیاه 
دیگر به جای قلب به هر سینه آهن است 

افسوس می خورم که چرا حرف هایمان 
چون میوه های کال درختی سترون است 

بر پاره های دفتر من یک نفر نوشت 
این شعر ها نهایت اندوه یک زن است 

شیرین خسروی

سوار

بوی خوش لاله زار می آید و او 
نرگس نرگس، خمار می آید و او 

از دور سوار شال سبزی پیداست 
من معتقدم، بهار می آید و او 

صادق رحمانی