بر نخواهم داشت دست از دامنت
بوی یوسف میدهد پیراهنت
.
ز انتظارات گشت چشمانم سفی
د کو نسیمی کآورد سوی منت
.گشتهام در رهگذارت خاک راه
تا که بنشینم به چین دامنت
.دوستان را نیست چشم دیدنم
کاش بنشینم به چشم دشمنت
.پشتم از دست محبّانت شکست
تا ابد افتادهام بر گردنت
.تا نفس دارم بیا تا با غزل
پاک سازم خستگی را از تنت
.چند باید عندلیبی مثل من
در قفس باشد مقیم گلشنت؟
.کم مبادا از سر «قصری» دمی
سایه گیسو پریشان کردنت
کیومرث عباسی (قصری)
ای آشنای غربت جمعه ظهور کن
یک مرتبه ز کوچه ما هم عبور کن
.حک شد به روی بال قنوت نمازمان
این خواهش قدیمی آقا ظهور کن
.
چشم انتظار قایق صیاد ماندهام
محض خدا بیا و مرا صید تور کن
.من را که دور ماندهام از خاک کربلا
آقا بیا و همسفر بال نور کن
.
یک شب بیا میان حسینیه عزا
یادی ز روضههای کنار تنور کن
محمد رضا احمدی فر